اشجعلغتنامه دهخدااشجع. [ اَ ج َ ] (اِخ ) ابن ریث بن غطفان . پدر قبیله ای است از اجداد عرب در روزگار جاهلیت و نسبت بدان اشجعی است . (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 118). و رجوع به حلل السندسیه ج 1 ص <
اشجعلغتنامه دهخدااشجع. [ اَ ج َ ] (اِخ ) سُلَمی . ابوالولید، اشجعبن عمرو السلمی . از قبیله ٔ بنی سُلیم و از شاعران بزرگ معاصر بشار بود. وی در یمامه متولد شده و در بصره پرورش یافت و در زمره ٔمداحان برامکه قرار گرفت و به همنشینی و دوستی جعفربن یحیی نائل آمد و جعفر او را به رشید معرفی کرد و مورد
اشجعلغتنامه دهخدااشجع. [ اَ ج َ ] (اِخ ) یکی از بطون غطفان اشجع است و ایشان را بنی اشجعبن ریث بن غطفان نیز خوانند. ابن خلدون در کتاب العبر آرد: ایشان از اعراب مدینه ٔ نبوی بشمار میرفتند و بزرگ آنان معقل بن سنان صحابی بود. و در نجد از آن گروه بجز بقایائی در گرداگرد مدینه باقی نمانده است و حی (
اشجعلغتنامه دهخدااشجع. [ اَ ج َ ] (ع ن تف ) دلیرتر. شجاعتر. پردل تر. دلاورتر : احوص از مردمان روزگار اشجع و دلاورتر بود. (تاریخ قم ص 245). اسم تفضیل است و منه المثل : اشجع من اسامة. (اقرب الموارد) . || (ص ) مرد سبک سر گول . || (اِ) شیر
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمان عبیداﷲبن عبدالرحمان اشجعی . گویند وی از اسماعیل بن ابی خالد و هشام بن عروةو ملک (ظ: مالک )بن مغول [کذا] و سفیان ثوری و شعبةبن حجاج و هارون بن عنترة سماع کرده است . و عبدالملک بن مبارک و یحیی بن آدم و گروهی دیگر از وی روایت دارند. او از
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) ابویحیی بن معن بن عیسی بن دینار فراز اشجعی . مولای اشجع از مردم مدینه بود. وی از ابن ذؤیب و مالک بن انس روایت کرد... و بسال 198 هَ . ق . درگذشت . (از انساب سمعانی برگ 38 «ب »).
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) از صحابه است . صاحب تاریخ گزیده آرد: عوف بن مالک اشجعی در خلافت ابوبکر (رض ) بشام رفت در سنه ٔ ثلث و سبعین (73 هَ . ق .) آنجا بمرد. گورش به حمص است . (از تاریخ گزیده ص 237). و رجوع ب
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) جعفربن ابی جعفر اشجعی رازی . از پدرش از ابوجعفر سایح [کذا] معجزات زهاد و عجایب پرهیزکاران روایت کرد و صاحب دقایق و فضل بود و از او حدیث مسندی نشنیده ام . محمدبن یحیی ازدی از وی بحدی روایت بسیار کرده که نمیتوان بر او اعتماد کرد. (از انساب سمعانی برگ <
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمان عبیداﷲبن عبدالرحمان اشجعی . گویند وی از اسماعیل بن ابی خالد و هشام بن عروةو ملک (ظ: مالک )بن مغول [کذا] و سفیان ثوری و شعبةبن حجاج و هارون بن عنترة سماع کرده است . و عبدالملک بن مبارک و یحیی بن آدم و گروهی دیگر از وی روایت دارند. او از
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) ابویحیی بن معن بن عیسی بن دینار فراز اشجعی . مولای اشجع از مردم مدینه بود. وی از ابن ذؤیب و مالک بن انس روایت کرد... و بسال 198 هَ . ق . درگذشت . (از انساب سمعانی برگ 38 «ب »).
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) از صحابه است . صاحب تاریخ گزیده آرد: عوف بن مالک اشجعی در خلافت ابوبکر (رض ) بشام رفت در سنه ٔ ثلث و سبعین (73 هَ . ق .) آنجا بمرد. گورش به حمص است . (از تاریخ گزیده ص 237). و رجوع ب
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) جعفربن ابی جعفر اشجعی رازی . از پدرش از ابوجعفر سایح [کذا] معجزات زهاد و عجایب پرهیزکاران روایت کرد و صاحب دقایق و فضل بود و از او حدیث مسندی نشنیده ام . محمدبن یحیی ازدی از وی بحدی روایت بسیار کرده که نمیتوان بر او اعتماد کرد. (از انساب سمعانی برگ <
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) سالم بن عبید اشجعی . از اهل صفه بود که در کوفه اقامت گزید. اصحاب سته در حدیث به اسناد صحیح از وی روایت کرده اند. رجوع به الاصابة ج 3 ص 54 شود.
شجعلغتنامه دهخداشجع. [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شجعاء. (از اقرب الموارد). ج ِ اشجع، شَجْعاء. رجوع به اشجع و شجعاء شود.
بصاریلغتنامه دهخدابصاری . [ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به بصار که بطن (تیره )ای است از اشجع و آن بصاربن سبیعبن بکربن اشجع... است . (از سمعانی ) (از اللباب ).
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمان عبیداﷲبن عبدالرحمان اشجعی . گویند وی از اسماعیل بن ابی خالد و هشام بن عروةو ملک (ظ: مالک )بن مغول [کذا] و سفیان ثوری و شعبةبن حجاج و هارون بن عنترة سماع کرده است . و عبدالملک بن مبارک و یحیی بن آدم و گروهی دیگر از وی روایت دارند. او از
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) ابویحیی بن معن بن عیسی بن دینار فراز اشجعی . مولای اشجع از مردم مدینه بود. وی از ابن ذؤیب و مالک بن انس روایت کرد... و بسال 198 هَ . ق . درگذشت . (از انساب سمعانی برگ 38 «ب »).
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) از صحابه است . صاحب تاریخ گزیده آرد: عوف بن مالک اشجعی در خلافت ابوبکر (رض ) بشام رفت در سنه ٔ ثلث و سبعین (73 هَ . ق .) آنجا بمرد. گورش به حمص است . (از تاریخ گزیده ص 237). و رجوع ب
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) جعفربن ابی جعفر اشجعی رازی . از پدرش از ابوجعفر سایح [کذا] معجزات زهاد و عجایب پرهیزکاران روایت کرد و صاحب دقایق و فضل بود و از او حدیث مسندی نشنیده ام . محمدبن یحیی ازدی از وی بحدی روایت بسیار کرده که نمیتوان بر او اعتماد کرد. (از انساب سمعانی برگ <
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) سالم بن عبید اشجعی . از اهل صفه بود که در کوفه اقامت گزید. اصحاب سته در حدیث به اسناد صحیح از وی روایت کرده اند. رجوع به الاصابة ج 3 ص 54 شود.