اشراکلغتنامه دهخدااشراک . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شریک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). انبازان و شریکان . (آنندراج ). || ج ِ شَرَک . دامهای شکار. (اقرب الموارد). || ج ِ شِرک . (اقرب الموارد). رجوع به شِرْک شود. || ج ِ شِراک ، بمعنی بند کفش از دوال . (منتهی الارب ).
اشراکلغتنامه دهخدااشراک . [ اِ ] (ع مص ) انباز کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). هنباز کردن کسی را در چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). شریک کردن کسی را در چیزی . انباز کردن با کسی . انباز گردانیدن کسی را. شریک گردانیدن . (منتهی الارب ). کسی را در کار خود شریک ق
اشراکفرهنگ فارسی عمید۱. شریک قرار دادن؛ شریک کردن کسی را در کاری یا چیزی.۲. شریک دانستن برای خدا و مشرک شدن.
اشراقلغتنامه دهخدااشراق . [ اِ ] (اِخ ) (شیخ ِ...) شیخ شهاب الدین یحیی بن حبش یا حسین یا عبداﷲبن امیرک مکنی به ابوالفتح . در سهرورد متولد شد.وی را شیخ اشراق و شیخ اشراقی و شیخ نوری و شیخ مقتول و شهاب مقتول و قتیل اﷲ و حکیم مقتول نیز میگفتند.اشراق در اصول فقه و اقسام حکمت و فلسفه بیهمتا بودو در
اشراقلغتنامه دهخدااشراق . [ اِ ] (ع مص ) درخشیدن و روشن شدن . (غیاث ) (آنندراج ). روشن شدن . (تاج المصادر) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). درخشیدن و روشن کردن . (فرهنگ نظام ). تابان شدن . تابش . طلوع . اشراق شمس ؛ برآمدن آفتاب . روشن و تابان گردیدن آفتاب . (منته
اسراقلغتنامه دهخدااسراق . [ اِ ] (ع مص ) سست و ضعیف گردیدن . || سپس ماندن و پنهان شدن از همراهان تا برود: اسرق عنهم . (منتهی الارب ).
اشراقفرهنگ فارسی عمید۱. روشن شدن.۲. درخشیدن؛ تابان گشتن.۳. برآمدن آفتاب؛ روشن و تابان شدن آفتاب.۴. [مجاز] الهام گرفتن.۵. (فلسفه) وصول به حقایق از طریق کشف و شهود. Δ بانی و مروج آن در ایران و اسلام شیخ شهابالدین سهروردی است که از فلسفۀ افلاطون، حکمت نوافلاطونی، و حکمت رایج در ایران استفاده
شرکلغتنامه دهخداشرک . [ ش َ رَ ] (ع اِ) دام صیاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). دام . (دهار) (نصاب الصبیان ) : وکیف ترجوا النجاة من شرک لانجی منها کسری ولا دارا. (از مقامات حریری ). خلق را از شرک شرک رهانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span c
شریکلغتنامه دهخداشریک . [ ش َ ] (ع ص ، اِ)انباز. ج ، اَشراک ، شُرَکاء. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشارک و همدست و هنباز. (ناظم الاطباء). انباز. (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ص 61) (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص <span class="hl" di
شرکلغتنامه دهخداشرک . [ ش ِ ] (ع اِ) انباز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی ص 3) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : به باد مرکب کرده بهار شرک خزان به ابر دولت کرده خزان عصر بهار. <p cl
انبازلغتنامه دهخداانباز. [ اَم ْ ] (ص ) شریک . (برهان قاطع) (آنندراج ) (دهار) (مؤید الفضلاء) (هفت قلزم ). شقیص . (منتهی الارب ، ذیل ش ق ص ). مشارک . سهیم . قسیم : گشاده بر ایشان بود راز من بهر کار باشند انباز من . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم