اشنوشهفرهنگ فارسی عمید= عطسه: ◻︎ دَماغ خشک او اشنوشهٴ تر / چو آرد گوش گردون را کند کر (سراجالدین راجی: مجمعالفرس: اشنوشه).
اشنوسهلغتنامه دهخدااشنوسه . [ اِ س َ / س ِ ] (اِ) هوایی را گویند که با صدا و حرکت سر از دماغ برآید و آنرا بعربی عطسه خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (مؤیدالفضلا). هوایی که از دماغ برآید، و آنرا عطسه گویند. (انجمن آرا). عطسه . (غیاث ) (رشیدی ) (فرهنگ ضیاء) (سروری )
اشناسیلغتنامه دهخدااشناسی . [ اَ ] (اِخ ) [ابو]علی حسن بن محمدبن اسماعیل بن اشناس بن حمامی بزار (منسوب به اشناس غلام متوکل ). مولای جعفر متوکل بود. از ابوعبداﷲ حسین بن محمدبن عبیدعسکری و عمربن محمدبن سنبک و عبیداﷲبن محمدبن عاید حلال و گروهی از این طبقه سماع کرد. ابوبکر خطیب نام او را آورده و گف
اشناسیلغتنامه دهخدااشناسی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اشناس که غلام متوکل بود. (انساب سمعانی ). و رجوع به اشناس شود.
هق هقلغتنامه دهخداهق هق . [ هَِ هَِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت کسی که گریه بسیار کرده باشد و صدایی شبیه سکسکه از او برآید. (از یادداشتهای مؤلف ). شنوشه . اشنوشه . (یادداشت دیگر).
عطاسلغتنامه دهخداعطاس . [ ع ُ ] (ع اِ) عطسه . (منتهی الارب ) (دهار) (از غیاث اللغات ). هوایی است که با فشار از بینی خارج می شود به همراه صدائی که شنیده می شود. (از اقرب الموارد). صبر. اشنوشه . شنوشه . خفه . و در حدیث است که پیغمبر (ص ) کان یحب العطاس و یکره التثاؤب ؛ یعنی عطسه را می پسندید و
ستوسرلغتنامه دهخداستوسر. [ س َ س َ ] (اِ) مصحف «سنوسه »= «شنوشه ». در مقدمه ٔ برهان ص 92 آمده : «هوایی باشد با صدا که بی اختیار از راه دماغ بجهد و آن را به عربی عطسه خوانند»، و باز در ذیل ستوسه میگوید «بفتح اول و سین بی نقطه بر وزن دبوسه ، بمعنی ستوسر است که ع