اصلخلغتنامه دهخدااصلخ . [ اَ ل َ] (ع ص ) سخت کر که هیچ نشنود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت کر. (بحر الجواهر) (دستوراللغة). کری کر. (مهذب الاسماء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بسیار کر که بهیچرو نشنود. مؤنث : صَلْخاء. ج ، صَلْخی ̍. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) <span class
اسلخلغتنامه دهخدااسلخ . [ اَ ل َ ] (ع ص ) آنکه موی پیش سر او رفته باشد. (منتهی الارب ). مرد کَل . || سخت سرخ . (منتهی الارب ). بسیار سرخ .
اسلیخلغتنامه دهخدااسلیخ . [ اِ ] (ع اِ) اسلیح . گیاهی است . (منتهی الارب ) . نوعی درخت . (ربنجنی ).لیرون . طفشون . بلیخاء. ابن البیطار گوید: اسلیخ ، بقول ابوحنیفه گیاهی است درازقصب ، در رنگ آن زردی است ومنبت وی ریگستان است و آن شبیه بجرجیرغافقی است و اسلیخ همان لیرون است که صباغان بکار برند و
اصلخاخلغتنامه دهخدااصلخاخ . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) بر پهلو خفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اضطجاع . (قطر المحیط).
اصلخدادلغتنامه دهخدااصلخداد. [ اِ ل ِ] (ع مص ) برپای ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برپای بایستادن . (زوزنی ). انتصاب . (از قطر المحیط).
اصلخماملغتنامه دهخدااصلخمام . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) برپای ایستادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برپای بایستادن . (زوزنی ) (از قطر المحیط). || خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
اصلخاخلغتنامه دهخدااصلخاخ . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) بر پهلو خفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اضطجاع . (قطر المحیط).
اصلخدادلغتنامه دهخدااصلخداد. [ اِ ل ِ] (ع مص ) برپای ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برپای بایستادن . (زوزنی ). انتصاب . (از قطر المحیط).
اصلخماملغتنامه دهخدااصلخمام . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) برپای ایستادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برپای بایستادن . (زوزنی ) (از قطر المحیط). || خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء).