لغتنامه دهخدا
اصک . [ اَ ص َک ک ] (ع ص ) رجل اصک ؛ مرد سست زانو و سست پی پاشنه که در رفتن زانوی وی بر هم خورد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)(ناظم الاطباء). آنکه زانوهایش در هم کوبد. (تاج المصادر بیهقی ). آنکه زانویش در هم کوبد. مؤنث : صَکّاء.ج ، صُک ّ. (از مهذب الاسماء). آ