اطیبلغتنامه دهخدااطیب . [ اَطْ ی َ ] (ع ن تف ) اسم تفضیل از طاب و مؤنث آن طوبی است . (از متن اللغة). ج ، اَطایِب . (اقرب الموارد). رجوع به اطایب شود. خوشبوتر. (آنندراج ) (غیاث ). خوشبوی تر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ): و اذا عتق السوس ... تسوس و تثقب غیر انه یکون حینئذ اطیب رائحة. (ابن البی
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن ابی بکتعةبن عمرو بن عمیربن سلمةبن صعب بن سهل اللخمی . صحابی و حلیف بنی اسدبن عبدالعزی یا زبیر و یا از موالی عبداﷲبن حمیدبن زهیربن حارث بن اسداست . و در اینکه حاطب غزوه ٔ بدر را درک کرده خلافی نیست . گویند آنگاه که پیغمبر (ص ) عزم فتح مکه کرد حاطب به م
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن الحارث بن معمربن حبیب بن وهب بن حذافةبن جمح القرشی الجمحی . صحابی است و ابن اسحاق او را در زمره ٔمهاجرین حبشه آرد. واقدی و جز او گویند در هجرت دوم بحبشه رفته است و گویند در سرزمین حبشه زندگی را بدرود گفته و طبرانی او و برادرش خطاب را ازجمله ٔ مسلمانان
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزی بن ابی قیس بن عبدودبن النضربن مالک بن حسل بن عامربن لؤی القرشی العامری . صحابی است و ابوموسی در ذیل آرد که عبداﷲبن الاجلح ، بنقل از پدر خود و او بنقل از ابن بشربن تیم ، گوید که حاطب از «مؤلفة قلوبهم » است . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر <span
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن عمروبن عبدشمس بن عبدود قرشی عامری . صحابی و پسرعم حاطب سابق الذکر و برادر سهیل است . گویند او از سابقین اسلام و نخستین کسی است که بحبشه مهاجرت کرد و در اینکه او غزوه ٔ بدر را درک کرده خلافی نیست و آخرین کس که با جعفربن ابیطالب از حبشه خارج شد او بود.
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن عمروبن عتیک (ابن امیة) ابن زیدبن مالک بن عوف بن عمروبن عوف بن مالک الانصاری الاوسی . بقول ابوعمر صحابی است و غزوه ٔ بدر را درک کرده است ولی ابن اسحاق او را از اصحاب بدر نشمرده است . عسقلانی گوید جز ابوعمر کسی او را در شمار بدریان ذکر نکرده و عموم اصحا
اطیبانلغتنامه دهخدااطیبان . [ اَطْ ی َ ] (ع اِ) خواب و نکاح . (السامی فی الاسامی ). خواب و نکاح و گویند: خوردن و نکاح . (مهذب الاسماء). اکل و جماع یا دهن و فرج یا پیه و جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خوردن و جماع کردن یا دهن و عورت یا پیه و جوانی است . (ترجمه ٔقاموس ). اکل و
موشانلغتنامه دهخداموشان . (ع اِ) نوعی از خوشترین خرما. (منتهی الارب ). نوعی از خرمای تازه ٔ شیرین . (ناظم الاطباء). نوعی از اطیب رطب . (یادداشت مؤلف ).
خوبترلغتنامه دهخداخوبتر. [ ت َ ] (ص تفصیلی ) بهتر. نیکوتر. اطیب . الطف : بهزار دل زمانه ببقا حریف بادت که زمانه را حریفی ز تو خوبتر نباید.خاقانی .
اطیبانلغتنامه دهخدااطیبان . [ اَطْ ی َ ] (ع اِ) خواب و نکاح . (السامی فی الاسامی ). خواب و نکاح و گویند: خوردن و نکاح . (مهذب الاسماء). اکل و جماع یا دهن و فرج یا پیه و جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خوردن و جماع کردن یا دهن و عورت یا پیه و جوانی است . (ترجمه ٔقاموس ). اکل و