اظهارلغتنامه دهخدااظهار. [ اِ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (ترجمان ترتیب عادل ص 14) (مؤید الفضلاء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). پیدا نمودن و ظاهر کردن . (فرهنگ نظام ). فاش کردگی . آشکارکردگی . (ناظم الاطباء). پیدا کردن . (غیاث از منتخب ). بازنمودن . (
اظهارلغتنامه دهخدااظهار. [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) فراموش نمودن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اظهار کسی حاجت وی را؛ آن را پشت سر نهادن و از یاد بردن . (از اقرب الموارد). از یاد بردن نیاز کسی از نظر خفیف و حقیر شمردن وی را. تظهیر. اِظْهار. (متن اللغة). رجوع به مصادر مذکور شود.
اجحارلغتنامه دهخدااجحار. [ اِ ] (ع مص ) اجحار نجوم ؛ باران نیاوردن ستارگان . || اجحار قوم ؛ با قحط شدن قوم و بقحط رسیدن . (منتهی الارب ). || بسوراخ (ددگان و خزندگان ) درآوردن . جنبنده در سوراخ کردن : اجحر فلان الضّب ؛ بسوراخ درآورد فلان سوسمار را و مضطرساخت تا اینکه بسوراخ درآمد. (منتهی الارب
اجهارلغتنامه دهخدااجهار. [ اِ ] (ع مص ) اظهار. (غیاث ). || آشکارا کردن سخن . (تاج المصادر). هویدا کردن سخن و جز آن : اجهر الکلام . (منتهی الارب ). بلند گفتن .
ازهارلغتنامه دهخداازهار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ زَهر (دهار) و زَهرة. (منتهی الارب ). شکوفه ها. ج ، ازاهیر.
ازهارلغتنامه دهخداازهار. [ اِ ] (ع مص ) شکوفه بیاوردن نبات . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ازّهار. شکوفه بیرون آوردن گیاه . (منتهی الارب ). شکوفه برآوردن . || روشن کردن چراغ . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث اللغات ). || ازهار نار؛ روشن گردانیدن آتش . (از منتهی الارب ).
اظهاراتلغتنامه دهخدااظهارات . [ اِ ] (ع اِ)تقریرات و بیانات . گفته ها. اقوال . و رجوع به اظهار شود. ج ِ اظهار. (ناظم الاطباء). رجوع به اظهار شود.- اظهارات تحریری ؛ بیانات و تقریراتی که نوشته شده باشند، برخلاف اظهارات زبانی . (ناظم الاطباء).
اظهارکنندهلغتنامه دهخدااظهارکننده . [ اِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آشکارکننده . برملاسازنده . || بیان کننده . گوینده . و رجوع به اظهار و اظهار کردن شود.
اظهارنامهلغتنامه دهخدااظهارنامه . [ اِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نوشته ای که افراد راجع به معاملات و تعهدات خود با طرف در آن اظهاراتی می کنند و بوسیله ای رسمی در ضمن ورقه ٔ مزبور (اظهارنامه ) توسط اداره ٔ ثبت اسناد یا دفتر دادگاه ها به طرف ابلاغ می کنند. برای اینکه ا
اظهاریهلغتنامه دهخدااظهاریه . [ اِ ری ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) در تداول فارسی ، ورقه ای که مقصدی را در آن بیان کنند. نشریه ای که بمنظور آگاهی مردم اعلان کنند.
اظهارنامهفرهنگ فارسی عمیدهرگونه برگهای که از طرف کسی یا ادارهای رسماً برای کسی فرستاده میشود و مطلبی را به او خاطرنشان میکند: اظهارنامه گمرکی، اظهارنامه مالیاتی.
remarkدیکشنری انگلیسی به فارسیاظهار نظر، اظهار، تبصره، تذکر، ملاحظه، توجه، بیان، عرضه داشت، فرمایش، سخن گفتن، ملاحظه کردن، اظهار داشتن، اظهار نظریه دادن
اظهار داشتنلغتنامه دهخدااظهار داشتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) بیان کردن . بازگفتن . رجوع به اظهار و اظهار کردن شود.
اظهار فرمودنلغتنامه دهخدااظهار فرمودن . [ اِ ف َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . پیدا کردن . || بازگفتن . بیان کردن . رجوع به اظهار و اظهار داشتن و اظهار کردن شود.
اظهار کردنلغتنامه دهخدااظهار کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . (زمخشری ). پیدا کردن . نمودن . بازنمودن . هویدا ساختن . پدیدار کردن . پدید کردن . نشان دادن . ارائه دادن . برملا ساختن . علنی کردن . ظاهر کردن . فاش ساختن . افشا کردن . پرده برداشتن از. مکشوف کردن : هی
اظهار نمودنلغتنامه دهخدااظهار نمودن . [ اِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بیان نمودن . بازگفتن . بیان داشتن . بیان کردن . || آشکار کردن . (ناظم الاطباء). پیدا کردن . هویدا ساختن . و رجوع به اظهار کردن شود.
اظهاراتلغتنامه دهخدااظهارات . [ اِ ] (ع اِ)تقریرات و بیانات . گفته ها. اقوال . و رجوع به اظهار شود. ج ِ اظهار. (ناظم الاطباء). رجوع به اظهار شود.- اظهارات تحریری ؛ بیانات و تقریراتی که نوشته شده باشند، برخلاف اظهارات زبانی . (ناظم الاطباء).