اعتابلغتنامه دهخدااعتاب . [ اِ ] (ع مص ) رضا دادن . || بازگشتن بسوی مسرت کسی از اسائت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رضا شدن از کسی یعنی رها کردن چیزی را که بدان سبب بر کسی خشم کرده بود و بازگشتن بسوی مسرت کسی بعد از خشم کردن بر او. واصل آن ازاله کردن عتبه (خشم و سخط) باشد و همزه
احطابلغتنامه دهخدااحطاب . [ اِ ] (ع مص ) هیزم ناک شدن زمین . || اِحطاب ِ کَرْم ؛ هنگام بریدن حَطَب ِ رز رسیدن . (منتهی الارب ). به هیمه آمدن رز. (تاج المصادر). هنگام هرَس ِ مو رسیدن .
اعطابلغتنامه دهخدااعطاب .[ اِ ] (ع مص ) هلاک کردن : اعطبه اعطاباً؛ هلاک کرد آنرا. (منتهی الارب ). هلاک کردن کسی را. (ناظم الاطباء). هلاک کردن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). هلاک کردن بدن بخندیدن را. (مصادر زوزنی ). هلاک ساختن کسی را. (از اقرب الموارد). || سخت خشم گرفتن . (آنندراج ): اعطبه
تعذللغتنامه دهخداتعذل . [ ت َ ع َذْ ذُ ] (ع مص ) نکوهش پذیرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اعتاب . (اقرب الموارد).
چاووش خوانیلغتنامه دهخداچاووش خوانی . [ خوا /خا ] (حامص مرکب ) عمل چاووش خوان . آواز و اشعاری که چاووش قافله ٔ زوار خواند. خواندن چاووش قافله زوار اشعار در منقبت ائمه و مناسب با زیارت اعتاب مقدسه .
مُعْتَبِينَفرهنگ واژگان قرآنآنانکه عذر خواهیشان پذیرفته شده - راضی کنندگان (کلمه معتبين جمع اسم فاعل ازاعتاب است به معناي ارضا (راضی کردن)است ، و اصل اعتاب به اين معنا بوده که پوستي را که درست دباغي نشده ، دو باره دباغي کنند ، تا اصلاح شود ، سپس اين کلمه را بطور استعاره در هر عملي که باعث عطف نظر و توجه و علاقه و الفت کسي شود