اعتسافلغتنامه دهخدااعتساف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیراه رفتن و میل کردن از راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از عسف بمعنی بیراه رفتن و بیداد کردن . (از کنز و کشف و منتخب بنقل از غیاث اللغات ). عدول کردن و منحرف شدن از راه . (از اقرب الموارد). بیراهه رفتن . بر بیراهه شدن . ظلم کردن . ستم کردن . بیدا
اعتساففرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) زور گفتن . 2 - بیراهه رفتن . 3 - (اِمص .) زورگویی .
اعتصافلغتنامه دهخدااعتصاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کسب کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کسب کردن مر عیال را. (از اقرب الموارد). و مؤلف لسان گوید: بمعنی کسب و طلب کردن باشد و بعضی گویند کسب کردن برای اهل و عیال باشد. (لسان العرب از اقرب الموارد).
ظلم کردنلغتنامه دهخداظلم کردن . [ ظُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعدی . ایذاء. ستم کردن . اعتساف . محروم از حق خود کردن .
بیرحمیفرهنگ مترادف و متضاد۱. اعتساف، ستمگری، سختدلی، سنگدلی، شقاوت، قساوت ۲. جورپیشگی، ستمگری، ظلم ≠ ترحم