اعتصارلغتنامه دهخدااعتصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون کشیدن شیره ٔ انگور و امثال آن . (از اقرب الموارد). فشاردن انگور و جز آن بذات خود یا فشارده شدن برای او. (منتهی الارب ) (آنندراج ). فشرده شدن انگور و جز آن بخودی خود و یا فشار دادن کسی مر او را. (ناظم الاطباء). انگور افشردن . (یادداشت مؤلف ).
اعتصارفرهنگ فارسی عمید۱. فشردن.۲. فشردن انگور یا جامه که آب آن گرفته شود.۳. بیرون آوردن مال از دست کسی بهعنوان غرامت یا به جهت دیگر.
احتصارلغتنامه دهخدااحتصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حصار بر شتر بستن . (منتهی الارب ). حصار بر شتر افکندن و حصار، بالشی باشد بشبه پالان . (تاج المصادر بیهقی ).
اعتسارلغتنامه دهخدااعتسار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بر اشتر رام ناشده برنشستن . (منتهی الارب ). بر شتر رام ناشده برنشستن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتر رام نشده را گرفتن آنگاه مهار کردن و سوار شدن . (از اقرب الموارد). یقال :اعتسر الناقة؛ ای اخذها فخطمها و رکبها. (منتهی الارب ). || بسختی و ناپسندی گ
اهتصارلغتنامه دهخدااهتصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پیچیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شکستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || پیچیده و شکسته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خوشه ٔ خرما بر شاخش نهادن و برابر و راست کردن آنرا. (من
معتصرلغتنامه دهخدامعتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) قضای حاجت کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتصار شود. || آن که او را بول و غایط تنگ گرفته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
فشردگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد تراکم، فشار، سنگینی، تحمیل، تنگنا، تنگی فشار هوا، هوای فشرده استنوسیس، اختناق، خفگی، خفهسازی، فقدان هوا تنگی نفس، آسم آبگیری، اعتصار، آبلمبو کردن خشکسازی محدودیت
استخراجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] استخراج، خارج کردن بهزور، درآوردن بهرهبرداری از معدن، معدنکاری، معدنکاوی، حفاری▼ عصاری، آبمیوهگیری، آبگیری، اعتصار، آب کشیدن، آب گرفتن آهنگدازی، ذوب فلز، گدازش تونل بادکش
معتصرلغتنامه دهخدامعتصر. [ م ُ ت َ ص َ ] (ع ص ) افسرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتصار شود. || (اِ) پیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عمر و بقا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عمر و زندگانی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الم
پناه گرفتنلغتنامه دهخداپناه گرفتن . [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) التجاء. (منتهی الارب ). لَجاء. (دهار). ملجاء. (صراح اللغة). عوذ. عیاذ. معاذ. معاذة. لوذ. لیاذ (تاج المصادر). تعوّذ. استعاذه . عصر. اعتصار. لوث . (منتهی الارب ) : بدیوار ویران که گیرد پناه . <p class="a