اعتناقلغتنامه دهخدااعتناق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دست به گردن یکدیگر زدن در حرب و جز آن . (منتهی الارب ). دست به گردن همدیگر زدن در حرب و جز آن .(آنندراج ). دست به گردن یکدیگر زدن در جنگ و جز آن .(ناظم الاطباء). دست به گردن یکدیگر را گرفتن . (المصادر زوزنی ). دست به گردن یکدیگر فراکردن . (تاج المص
اعتناقفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .)دست به گردن یکدیگر انداختن . 2 - امری را به گردن گرفتن . 3 - (اِمص .) نوازش .
احتناکلغتنامه دهخدااحتناک .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) احتناک فرَس ؛ لبیشه کردن اسب . (منتهی الارب ). لگام کردن . || احتناک ِ سن ّ کسی را؛ او را استوارخرد کردن تجربه ها و آزمایش ها. (منتهی الارب ). || استوار شدن بخرد و آزموده شدن . || آزمودن . || احتناک بر؛ مستولی شدن به . غالب شدن بر. || احتناک جراد زم
اعتناکلغتنامه دهخدااعتناک .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) در ریگ بسته و سخت درآمدن شتر چندانکه بیرون آمدن از آن دشوار گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بماند[ ن ] اشتر در ریگی که در وی بستگی باشد. (تاج المصادر بیهقی ). در ریگ درافتادن شتر آنچنانکه رهایی یافتن از آن نتواند. و منه : «اودیت ان ل
هم آغوشیلغتنامه دهخداهم آغوشی . [ هََ ] (حامص مرکب ) همخوابی .هم آغوش شدن . اعتناق . معانقه . (یادداشتهای مؤلف ).
افتحاملغتنامه دهخداافتحام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شراب شبانگاهی خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب شبانگاهی نوشیدن . (ناظم الاطباء). || اعتناق . (از اقرب الموارد).
خورلغتنامه دهخداخور. [ خ َ وَ ](ع ص ) ضعیف . سست . ناتوان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : و امراء از صادرات افعال او چون لین و خور و ضعف و سدر مشاهده می کردند. (جهانگشای جوینی ). || (اِمص ) سستی : نطاق او از اعتناق آن منصب
اصطحابلغتنامه دهخدااصطحاب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطحاب قوم ؛ با یکدیگر مصاحبت کردن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).یار و مصاحب یکدیگر شدن . (منتهی الارب ). با همدیگر صحبت داشتن . (آنندراج ). با یکدیگر صحبت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر را یار و مصاحب شدن . (ناظم الاطباء). مصاحبت . همدم شدن
لبسلغتنامه دهخدالبس . [ ل ِ ] (ع اِ) جامه . پوشش . (منتهی الارب ). پوشاک . لباس : نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه پس این غنجه کردن ز بهر چراست . خفاف .به دست شرع لبس طبع میدر گر خردمندی به آب عقل حیض نفس میشوی ار مسلمانی . <