اعسارلغتنامه دهخدااعسار. [ اِ ] (ع مص ) نیازمند شدن و تنگ دست گردیدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیازمند شدن و تنگ دست گردیدن و درویش شدن . (آنندراج ). فقیر و تنگ دست شدن : اعسر الرجل ؛ اضاق و افتقر. (از اقرب الموارد). تنگ دست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة). || خواستن وام از غری
اعسارفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) عاجز بودن از ادای دین بهواسطۀ فقر و تهیدستی.۲. [قدیمی] تنگدست شدن؛ نیازمند شدن؛ به سختی افتادن.
پشتۀ یخرُفتیesker/ asar/ eschar/ eskar/ osarواژههای مصوب فرهنگستانپشتۀ ساختهشده از انباشتههای شن و ماسۀ یخساری
چاهسارلغتنامه دهخداچاهسار. (اِ مرکب ) چاه . چاهسر : دو پایش فروشد به یک چاهسارنبد جای آویزش و کارزار. فردوسی .چو آمد ز ره نزد آن چاهساربنزدیک آن چاه بنهاد بار. فردوسی .دگر چاهساری که بی آب گشت فر
چاهسارلغتنامه دهخداچاهسار. (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع قدیم النسق قاینات است ، حالا سکنه ندارد و اهل مزارع دیگر آن را زرع مینمایند. (مرآت البلدان ج 4 ص 133).
احسارلغتنامه دهخدااحسار. [ اِ ] (ع مص ) اِحسار بعیر؛ مانده کردن شتر را براندن . (منتهی الارب ). رنجانیدن اشتر. (تاج المصادر).
افلاسفرهنگ مترادف و متضاداعسار، بیچیزی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، عسرت، فاقه، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری، نیازمندی، ورشکستگی ≠ یسر