اغترابلغتنامه دهخدااغتراب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از دیار خویش دور گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دور ماندن و برکنده شدن از میهن . (از اقرب الموارد). || دربیگانگان نکاح کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ازدواج کردن با غیر خویشاوندان . (از اقرب الموارد).
اغترابفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از دیار خویش دور شدن . 2 - با بیگانگان ازدواج کردن .
غریب شدنلغتنامه دهخداغریب شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غریب گردیدن . غرابت . (تاج المصادر بیهقی ). اغتراب . رجوع به معانی غریب شود.
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمد بخاری بافی خوارزمی . خطیب گوید: اصل او از بخاراست و او را ادب و شعر مأثور است . و به بغداد در سال 398 هَ . ق . درگذشت و از شعر اوست :علی بغداد معدن کل ّ طیب و مغنی نزهة المتنزهینا<br
بافیلغتنامه دهخدابافی . (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن عیسی ، مکنی به ابومحمدبن الاسلمی ، معروف به ابن الاسلمیه . فقیه و ادیب و از اهل آندلس و از شهر الفرج معروف به وادی الحجاره بود، کتبی دارد، از آنجمله : تفقیه الطالبین ، والارشاد در اشربه و احکام آن . (از الاعلام زرکلی ج 4
غربتلغتنامه دهخداغربت . [ غ ُ ب َ ] (ع مص ) غُربَة. دوری از جای خود. دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غریب شدن . (مصادر زوزنی ). دوری از وطن . جدائی از وطن در طلب مقصود. غُرب . (اقرب الموارد). دوری از جای باش . دوری از خانمان . دوری از وطن و شهر. غریبی : ز خان