اغترارلغتنامه دهخدااغترار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فریفته گردیدن . یقال : اغتر به . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). فریب خوردن بگمان امن بودن و محفوظ نماندن : اغترّ بکذا؛ خدع و ظن به الامن فلم یتحفظ. (از اقرب الموارد). || غافل و بی خبر شدن و بغفلت افتادن . یقال : اغتررت یا رج
اغترارفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) فریفته شدن ، فریب خوردن ، مغرور شدن . 2 - (اِمص .) فریفتگی .
اغثیرارلغتنامه دهخدااغثیرار. [ اِ ] (ع مص ) بسیارپرزه شدن جامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
فریفتگیلغتنامه دهخدافریفتگی . [ ف ِ / ف َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) شغف . اغترار. (یادداشت بخط مؤلف ). گول خوردگی . فریب خوردن .
مغترلغتنامه دهخدامغتر. [ م ُ ت َرر ] (ع ص ) فریفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغترار شود.
مواقفلغتنامه دهخدامواقف . [ م َ ق ِ ](ع اِ) ج ِ موقف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (غیاث ) (آنندراج ) : از مواقف خویش به امید فرصت غنیمت و اغترار به ظاهر هزیمت به فضای صحرا آمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 324). در مواقف ح
غافل شدنلغتنامه دهخداغافل شدن . [ ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی خبری . آگاهی نداشتن . ذهل . اغترار. تغافل . غفول . غفلت . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). غهب . تغهب . (تاج المصادر بیهقی ). سمود. (دهار). سهو. (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ). غرارة. (تاج المصادر بیهقی ) <span class="hl"
پنداشتلغتنامه دهخداپنداشت . [ پ ِ ] (مص مرخم ، اِمص ) اسم از پنداشتن . پندار. خیال . ظن . گمان . وهم . حسبان . محسبة : الهی پنداشتم ترا شناختم اکنون پنداشت خود رادر آب انداختم . (خواجه عبداﷲ انصاری از آنندراج ).پنداشت نیست ، هست حقیقت ، از این سخن زینسان سخن بگوش