اغوالغتنامه دهخدااغوا. [ اِ ] (از ع ،اِمص ) مأخوذ از تازی . گمراهی . ضلالت . گمراه کردگی . اضلال . فریب . وسوسه . پند و نصیحت بد. برانگیختگی و تحریک و تحریض بر کارهای بد. (ناظم الاطباء). اغواء. گمراه ساختن و رجوع به اغواء شود : محمودیان از دم این مرد [ غازی ] می باز ن
اغوادیکشنری فارسی به انگلیسیallurement, cozenage, enticement, instillation, seduction, subornation, temptation
اغواءلغتنامه دهخدااغواء. [ اِ ] (ع مص ) گمراه گردانیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گمراه کردن . (آنندراج ) (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). بی راه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). بگمراهی انداختن . (از اقرب الموارد). اضلال کردن . تسویل . (یا
اغوا کردنلغتنامه دهخدااغوا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گمراه کردن . بیراه گردانیدن . بضلالت انداختن . رجوع به اغوا شود.
اغواءلغتنامه دهخدااغواء. [ اِ ] (ع مص ) گمراه گردانیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گمراه کردن . (آنندراج ) (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). بی راه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). بگمراهی انداختن . (از اقرب الموارد). اضلال کردن . تسویل . (یا
اغواثلغتنامه دهخدااغواث . [ ] (اِخ ) یوم ...، یاقوت آرد: وقعه ٔ اول از جنگهای قادسیه را که میان مسلمانان و ایرانیان روی داد، یوم ارماث گویند ووقعه ٔ دوم آن را اغواث و وقعه ٔ سوم آن را عماس گویند و وقعه ٔ چهارم آن را که مسلمانان در آن پیروز شدند، یوم قادسیه گویند ولی معلوم نیست این کلمات اسامی
اغوارلغتنامه دهخدااغوار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غار، یعنی سمج که در کوه باشد یا جای نشیب در آن یا هر زمین پست هموار یا سوراخ زمین و کوه بزرگ که در آن جانور وحشی جای گیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). غیران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ج ِ غور بالضم وآن وزنی ب
اغواطلغتنامه دهخدااغواط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غائِط، زمین مغاک پست فراخ و نشیب که در آن کسی در کمین تواند نشست . (آنندراج ). ج ِ غائط، زمین مغاک پست فراخ . (از منتهی الارب )(ناظم الاطباء). غِیاط. غیطان . غوط. (منتهی الارب ).
اغواکنندهلغتنامه دهخدااغواکننده . [ اِ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) گمراه کننده . بیراه کننده . مضل . آنکه بضلالت و گمراهی افکند. رجوع به اغوا شود.
seducedدیکشنری انگلیسی به فارسیاغوا کننده، از راه بدر کردن، اغوا کردن، گمراه کردن، مفتون کردن، فریفتن
اغوا کردنلغتنامه دهخدااغوا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گمراه کردن . بیراه گردانیدن . بضلالت انداختن . رجوع به اغوا شود.
اغواءلغتنامه دهخدااغواء. [ اِ ] (ع مص ) گمراه گردانیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گمراه کردن . (آنندراج ) (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). بی راه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). بگمراهی انداختن . (از اقرب الموارد). اضلال کردن . تسویل . (یا
اغواثلغتنامه دهخدااغواث . [ ] (اِخ ) یوم ...، یاقوت آرد: وقعه ٔ اول از جنگهای قادسیه را که میان مسلمانان و ایرانیان روی داد، یوم ارماث گویند ووقعه ٔ دوم آن را اغواث و وقعه ٔ سوم آن را عماس گویند و وقعه ٔ چهارم آن را که مسلمانان در آن پیروز شدند، یوم قادسیه گویند ولی معلوم نیست این کلمات اسامی
اغوارلغتنامه دهخدااغوار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غار، یعنی سمج که در کوه باشد یا جای نشیب در آن یا هر زمین پست هموار یا سوراخ زمین و کوه بزرگ که در آن جانور وحشی جای گیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). غیران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ج ِ غور بالضم وآن وزنی ب