افدلغتنامه دهخداافد. [ اَ ف َ ] (ع مص ) شتابی کردن . (آنندراج ). شتاب کردن . (المصادر زوزنی ). || درنگ نمودن . از اضداد است . (آنندراج ). || نزدیک گشتن . (آنندراج ). نزدیک شدن . (المصادر زوزنی ). || (ع اِ) مدت و غایت . (آنندراج ).
افدلغتنامه دهخداافد. [ اَ ف ِ ] (ص ، اِ) بمعنی افتد است که شگفت و عجب و تعجب باشد. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). غریب . عجیب . (یادداشت دهخدا). افدستا. (از برهان ). درپهلوی اود یعنی عجیب شگفتی آور. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || ستایش کننده . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). رجوع به افتد
هفت هفتلغتنامه دهخداهفت هفت . [ هََ هََ / هَُ هَُ ] (اِ صوت ) صدای جرعه جرعه نوشیدن آب ، دم به دم نوشیدن . (یادداشت مؤلف ): ذلج ؛ هفت هفت نوشیدن آب را. (منتهی الارب ).
افداءلغتنامه دهخداافداء. [ اِ ] (ع مص ) رقصانیدن پسر خود را. || انبار ساختن برای خرما. || فروختن خرما را. || بزرگ جسم گردیدن . || پذیرفتن سربهای بندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : افداه الاسیر؛ اذا قبل منه فدیته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
افدارلغتنامه دهخداافدار. [ اِ ] (ع مص ) سست گردیدن . || بازایستادن گشن از گشنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
افداسلغتنامه دهخداافداس .[ اِ ] (ع مص ) تننده افتادن در آوند و خنور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تندا یعنی عنکبوت افتادن در آوند و خنور. (آنندراج ).
افتدلغتنامه دهخداافتد. [ اَ ت ِ ](ص ، اِ) بمعنی ستاینده و ستایش کننده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). ستایش و مدح . (ناظم الاطباء). اَفِد کلاهما شگفت و بتازیش عجب گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). || شگفت و عجب و تعجب . (برهان ). و شگفت . (ناظم الاطباء). || هر چیز عجب و شگفت . (ناظم الاطباء).
آفدواژهنامه آزادازنظرماآفد یعنی ضرر زننده،چیزی که آسیب میرسونه(مثلا ملخ ها ی نوع آفد هستند)که معنیش میشه همون
استالغتنامه دهخدااستا. [ اِ ] (نف مرخم ) ستایش کننده . (برهان ) (جهانگیری ). ستاینده ، چنانکه گویند: خودستا و خوداستاو بدون ترکیب مستعمل نشود. (رشیدی ). || (اِمص ) ستایش . اسدی در لغت فرس ذیل افدستا آرد: افد شگفت باشد و ستا ستایش چنانکه دقیقی گفت : جز از ایزد توام
زنشلغتنامه دهخدازنش . [ زَ ن ِ ] (اِمص ) مصدر دوم زدن . زخم . ضربت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : اردوان و اسوباران فرازرسیدند و از چنان زنش اَفَد نمود، پرسید این زنش که کرد؟ (کارنامه ٔ اردشیر بابکان ترجمه ٔ صادق هدایت ص 9، یادداشت ایض
افداءلغتنامه دهخداافداء. [ اِ ] (ع مص ) رقصانیدن پسر خود را. || انبار ساختن برای خرما. || فروختن خرما را. || بزرگ جسم گردیدن . || پذیرفتن سربهای بندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : افداه الاسیر؛ اذا قبل منه فدیته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
افدارلغتنامه دهخداافدار. [ اِ ] (ع مص ) سست گردیدن . || بازایستادن گشن از گشنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
افداسلغتنامه دهخداافداس .[ اِ ] (ع مص ) تننده افتادن در آوند و خنور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تندا یعنی عنکبوت افتادن در آوند و خنور. (آنندراج ).
حافدلغتنامه دهخداحافد. [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حفد و حفود و حفدان . || نواسه ٔ پسرینه . (مهذب الاسماء). نژاد پسرینه . نواده . نبیره . فرزندزاده . (غیاث از کنز). دخترزاده . || داماد. (غیاث ) (کنزاللغات ). || پدرزن . || برادرزن . || یار. یاریگر. دوست . (غیاث ) (کنزاللغات ). || خدمتکار.
روافدلغتنامه دهخداروافد. [ رَ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ رافد یا رافدة. چوبهای سقف . (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد).