افزاییدنلغتنامه دهخداافزاییدن . [ اَ دَ ] (مص ) افزودن و اضافه کردن .(ناظم الاطباء). زیاده کردن . (آنندراج ) : بنمای دوستداری ، بفزای خواستاری دانی که خواستاری باشد ز دوستداری . منوچهری .|| افراشتن . افراشته شدن . (از ناظم الاطباء). ||
افزائدنلغتنامه دهخداافزائدن . [ اَ ءِ دَ ] (مص ) زیاده کردن . (آنندراج ). افزائیدن . افزایدن . افزاییدن . افزودن . رجوع به این کلمات شود. || بلند کردن و بلند شدن . (آنندراج ).
افزودنلغتنامه دهخداافزودن . [ اَ دَ ] (مص ) علاوه کردن . بیشتر کردن . شماره را بالا بردن . اضافه کردن . (ناظم الاطباء). زیاده کردن . (از آنندراج ). زیاده کردن . بیشتر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). مصدر دیگر افزایش چنانکه ؛ افزودم . بیفزایی . زیادت کردن . فزودن . مزید کردن . مقابل کاستن . مزید کرد
افزایندگیلغتنامه دهخداافزایندگی . [ اَ ی َ دَ/ دِ ] (حامص ) حاصل عمل افزاییدن . آنچه از افزودن حاصل آید. رجوع به افزودن و افزاییدن و افزایش شود.
فزایستنلغتنامه دهخدافزایستن . [ ف َ ی ِ ت َ ] (مص ) فزودن . افزودن . (یادداشت بخط مؤلف ). افزاییدن . رجوع به فزایسته شود.
افزائدنلغتنامه دهخداافزائدن . [ اَ ءِ دَ ] (مص ) زیاده کردن . (آنندراج ). افزائیدن . افزایدن . افزاییدن . افزودن . رجوع به این کلمات شود. || بلند کردن و بلند شدن . (آنندراج ).
فزاییدنلغتنامه دهخدافزاییدن . [ ف َ دَ ] (مص )افزودن . (فرهنگ فارسی معین ). افزاییدن : دریا دو چشم و بردل آتش همی فزایدمردم میان دریا و آتش چگونه پاید؟ رودکی .خوب دارید و فراوان بستاییدش هر زمان خدمت لختی بفزاییدش . <p class="
فزایشلغتنامه دهخدافزایش . [ ف َ ی ِ ] (اِمص ) مقابل کاهش . افزایش . افزودن . (یادداشت بخط مؤلف ) : گرت رای به آزمایش بودهمه روزت اندر فزایش بود. فردوسی .- فزایش رسیدن ؛ زیاد شدن . افزایش یافتن . فزونی یافتن