افسانه سرالغتنامه دهخداافسانه سرا. [ اَ ن َ / ن ِ س َ ] (نف مرکب ) افسانه گو. قصه گو. داستان سرا. سراینده ٔ افسانه . رجوع به افسانه ساز شود.
افسانهلغتنامه دهخداافسانه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (اِ) سرگذشت و حکایات گذشتگان باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از مجمع الفرس ). قصه . داستان . حکایت . تمثیل . سرگذشت . (ناظم الاطباء). حکایت گذشتگان . فسانه نیز در این لغت است . (مؤید)(شرفنامه ٔ منیری
آفسانهلغتنامه دهخداآفسانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) افسانه : بدان بد کزین بد بهانه منم سخن را نخست آفسانه منم . فردوسی .آن موی که در ستایش آمدزلف است و کله نه موی شانه مردم جستم نه ریش و دستار
افسانهفرهنگ فارسی عمید۱. داستان ساختگی دربارۀ قهرمانان و موجودات تخیلی.۲. [عامیانه، مجاز] هر چیز بیپایه و اساس.
افسانه سرایلغتنامه دهخداافسانه سرای . [ اَ ن َ / ن ِ س َ ] (نف مرکب ) افسانه سرا. داستان سرا. رجوع به افسانه سرا شود.
لرمیتلغتنامه دهخدالرمیت . [ ل ِ ] (اِخ ) فرانسوا، مشهور به تریستان . شاعر افسانه سرا و درام نویس فرانسه . (1601-1655 م .).
سمرگویلغتنامه دهخداسمرگوی . [ س َ م َ ] (نف مرکب ) قصه گو. افسانه سرا : و سپهبد فرهاد بود و سمرگوی بهروز و منجم برزین . (مجمل التواریخ و القصص ).
مسامرلغتنامه دهخدامسامر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مسامرة. کسی که در شب هم سخن شخص باشد. (اقرب الموارد). قصه سرا. نقال . افسانه سرا. و رجوع به مسامرة شود. || شب زنده دار. شب نشین .
راویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه نقال، قصهگو، افسانهگو، داستانگوی داستانسرای، رماننویس، نگارنده، مؤلف، نویسنده افسانهنویس، افسانهپرداز (افسانهسرا)، ناقل شهرزاد
شاعرانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه فت] شاعرانه منظوم، بهشعر، سروده، مدرج، مرصع، مقفا سراینده، متخلص، غزلپرداز، نوپرداز، بدیههسرا قافیهسنج افسانهگوی، چامهگوی، افسانهپرداز (افسانهسرا) غنایی، لیریک، هجوآمیز، حماسی، رزمی، پهلوانی ◄شعر▲
افسانهلغتنامه دهخداافسانه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (اِ) سرگذشت و حکایات گذشتگان باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از مجمع الفرس ). قصه . داستان . حکایت . تمثیل . سرگذشت . (ناظم الاطباء). حکایت گذشتگان . فسانه نیز در این لغت است . (مؤید)(شرفنامه ٔ منیری
افسانهفرهنگ فارسی عمید۱. داستان ساختگی دربارۀ قهرمانان و موجودات تخیلی.۲. [عامیانه، مجاز] هر چیز بیپایه و اساس.
شب افسانهلغتنامه دهخداشب افسانه . [ ش َ اَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) افسانه ٔ شب . افسانه که برای آمدن خواب در شبها بشنوند. (بهار عجم ) (آنندراج ). سخن شب . (ناظم الاطباء). قصه که شب هنگام گویند تا شنونده نرم نرم به خواب شود : تنی چند را ا
افسانهلغتنامه دهخداافسانه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (اِ) سرگذشت و حکایات گذشتگان باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از مجمع الفرس ). قصه . داستان . حکایت . تمثیل . سرگذشت . (ناظم الاطباء). حکایت گذشتگان . فسانه نیز در این لغت است . (مؤید)(شرفنامه ٔ منیری
افسانهفرهنگ فارسی عمید۱. داستان ساختگی دربارۀ قهرمانان و موجودات تخیلی.۲. [عامیانه، مجاز] هر چیز بیپایه و اساس.