افغانلغتنامه دهخداافغان . [ اَ ] (اِ) فریاد. (میرزاابراهیم ). فریاد و زاری . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (مجمعالفرس ) (برهان ) (شعوری ). فریاد.زاری . فغان . (ناظم الاطباء). فریاد. فغان . (شرفنامه ٔمنیری ). ناله . (غیاث اللغات ). فریاد و غوغا. (مؤید). فریادی از دردی یا مصیبتی . (شاید مرکب ا
افغانلغتنامه دهخداافغان . [ اَ ] (اِخ ) نام قبیله ایست مشهور. (از برهان ). همان اوغان است و وجه اشتقاق مقنع برای آن نیافته اند. (از دائرة المعارف اسلام از فرهنگ فارسی ). نام طایفه ایست که در مشرق ایران از حدود خراسان تا لب رود آمویه (جیحون ) سکنی دارند آنان مردمی دلیر و جنگاورند و مذهب آنان حن
حصار افغانلغتنامه دهخداحصار افغان . [ ح َ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. 11هزارگزی شمال مشهد، سر راه مالرو عمومی مشهد به شوراب . جلگه ، معتدل . سکنه 144 تن ، شیعه ٔ فارسی زبان . آب آن از قنات . محصول
محمود افغانلغتنامه دهخدامحمود افغان . [ م َ دِ اَ ] (اِخ ) پسر میرویس . رئیس طایفه ٔ غلجائی است . پس از مرگ پدر و قتل عم خود عبداﷲ وی افغانان ایرانی را در 1120 مغلوب کرد و سردار ایشان اسداﷲخان را کشت و این عمل را در چشم درباریان اصفهان خدمتگزاری جلوه داد. محمود در <
قلعه افغانلغتنامه دهخداقلعه افغان . [ ق َ ع َ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خانمیرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 20 هزارگزی خاور لردگان و 6 هزارگزی راه عمومی لردگان سل کره موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ
افغان برآوردنلغتنامه دهخداافغان برآوردن . [ اَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) ناله کردن . زاری کردن . فغان سردادن : کزان پیش کافغان برآرد خروس برآید زلشکرگه آواز کوس . نظامی .برآورد افغان که سلطان بمردجهان مانده نام پسندیده برد. <p class="a
افغان برداشتنلغتنامه دهخداافغان برداشتن . [ اَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ناله کردن . زاری کردن . بانگ برآوردن بزاری . و رجوع به افغان شود.
افغانیلغتنامه دهخداافغانی . [ اَ ] (اِخ ) سیدجمال الدین . رجل سیاسی معروف قرن اخیر. رجوع به سیدجمال الدین شود.
افغانستانلغتنامه دهخداافغانستان . [ اَ ن ِ] (اِخ ) سرزمین افغان . (فرهنگ فارسی معین ). از کشورهای آسیای مرکزی و بیشتر سرزمین آن کوهستانی است . اوضاع طبیعی : افغانستان در مشرق ایران بین 29 و 38 درجه ٔ عرض جغرافیایی قرار گرفته و
افغانهالغتنامه دهخداافغانها. [ اَ ] (اِخ ) ج ِ افغان . نام طایفه ای مشهور که در شرق ایران سکونت دارند. رجوع به افغان و سبک شناسی ج 1 و ایران باستان ص 2266 و تاریخ کرد شود.
افغانیلغتنامه دهخداافغانی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به افغان و افغانستان . رجوع به افغانستان شود. || ساخته ٔ افغانستان . (فرهنگ فارسی معین ). || از مردم افغانستان . (فرهنگ فارسی معین ) : بگونه ٔ شل افغانیان دو پره و تیزچو دسته بسته بهم تیرهای بی سوفار. <p clas
افغانیهلغتنامه دهخداافغانیه . [ اَ نی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) از مردم افغانستان . رجوع به الجماهر بیرونی ص 233 شود.
افغانیلغتنامه دهخداافغانی . [ اَ ] (اِخ ) سیدجمال الدین . رجل سیاسی معروف قرن اخیر. رجوع به سیدجمال الدین شود.
افغان برآوردنلغتنامه دهخداافغان برآوردن . [ اَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) ناله کردن . زاری کردن . فغان سردادن : کزان پیش کافغان برآرد خروس برآید زلشکرگه آواز کوس . نظامی .برآورد افغان که سلطان بمردجهان مانده نام پسندیده برد. <p class="a
افغان برداشتنلغتنامه دهخداافغان برداشتن . [ اَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ناله کردن . زاری کردن . بانگ برآوردن بزاری . و رجوع به افغان شود.
افغان برکشیدنلغتنامه دهخداافغان برکشیدن . [ اَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن . افغان برداشتن . ضجه کشیدن . ناله کردن . و رجوع به افغان شود.
افغان کردنلغتنامه دهخداافغان کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ای خدایا گفتن به استغاثه . زاری کردن . ناله کردن : بانگ بردارند و بخروشند بر امید خوردچون حدیث جو کنی بیشک خران افغان کنند. ناصرخسرو.مطرب همی افغان کند که می خورای شاه که ا
تاج خان افغانلغتنامه دهخداتاج خان افغان . [ ن ِ اَ ] (اِخ ) مؤلف تاریخ شاهی آرد:... تاج خان افغان که از جانب سلطان ابراهیم لودی حاکم چنار بود زنی داشت لادملک نام که مصور قضاچون او صورتی زیبا بر تخته ٔ هستی نکشیده بود... تاج خان بدو میل خاطر بغایت داشت و تمام خزانه و اموال بدست آن زن بود، دیگر پسران ت
خانچی خان افغانلغتنامه دهخداخانچی خان افغان . [ چی ن ِ اَ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران آزادخان رقیب کریمخان زند است . آزادخان در سال 1168 هَ . ق . گیلان را متصرف شد و عبدالعلی خان عرب میش مست و خانچی خان افغان را با جمعیتی بمحال رودسر فرستاد که در آن مرز سنگربندی کرده و
حصار افغانلغتنامه دهخداحصار افغان . [ ح َ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. 11هزارگزی شمال مشهد، سر راه مالرو عمومی مشهد به شوراب . جلگه ، معتدل . سکنه 144 تن ، شیعه ٔ فارسی زبان . آب آن از قنات . محصول
محمود افغانلغتنامه دهخدامحمود افغان . [ م َ دِ اَ ] (اِخ ) پسر میرویس . رئیس طایفه ٔ غلجائی است . پس از مرگ پدر و قتل عم خود عبداﷲ وی افغانان ایرانی را در 1120 مغلوب کرد و سردار ایشان اسداﷲخان را کشت و این عمل را در چشم درباریان اصفهان خدمتگزاری جلوه داد. محمود در <
قلعه افغانلغتنامه دهخداقلعه افغان . [ ق َ ع َ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خانمیرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 20 هزارگزی خاور لردگان و 6 هزارگزی راه عمومی لردگان سل کره موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ