افلاکیلغتنامه دهخداافلاکی . [ اَ ] (اِخ ) شمس الدین احمد. از شاگردان شیخ جلال الدین عارف نواده و جانشین مولوی رومی است . او بفرمان استاد خود کتابی بنام مناقب العارفین در شرح حال مولوی رومی و پدر و استادان و دوستان و پسر و خلفای او تألیف کرد. این کتاب را در سال 718</s
افلاکیلغتنامه دهخداافلاکی . [ اَ ] (ص نسبی ) منجم . (یادداشت بخط مؤلف ). || آسمانی . آنکه یا آنچه در افلاک باشد : تویی چشم روشن کن خاکیان نوازنده ٔ جان افلاکیان .نظامی .
عفلقیواژهنامه آزادگاهی اوقات صدام را با صفت عفلقی همراه می آورند . به نظر می رسد اشاره ای باشد به میشل عَفلَق سوری که اولین بار حزب بعث عربی را پایه گذاری کرد . و منظور از صدام عفلقی همان صدام بعثی است که از عناصر فعال درحزب بعث عراق بود . میشل عفلق در اواخر عمر به عراق آمد و مورد توجه صدام بود و در سال 1989در عراق د
افلاکلغتنامه دهخداافلاک . [ اِ ] (ع مص ) گرد شدن پستان دختر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
افلاقلغتنامه دهخداافلاق . [ اَ ] (ع ص ) ریزه ریزه . یقال : صار البیض افلاقاً؛ ای متفلقاً؛ ریزه ریزه گردید تخم مرغ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
افلاقلغتنامه دهخداافلاق . [ اِ ] (ع مص ) سخن شگفت و عجب آوردن شاعر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت فصیح شدن در شاعری . (یادداشت مؤلف ). || سختی و بلا آوردن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کار عجب و شگفت آوردن . (یادداشت مؤلف ).
افلاکیانلغتنامه دهخداافلاکیان . [ اَ ] (اِ مرکب ) ثوابت و سیارات . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مؤید) (شرفنامه ٔ منیری ). ملائکه و ثوابت و سیارات . (فرهنگ محمودی از فرهنگ شعوری ) : شاهد نوفتنه ٔ افلاکیان نوخط فرد آینه ٔ خاکیان . نظامی
لوسلغتنامه دهخدالوس . (اِ) لس : پیش ایشان فاتحةالکتاب آن حضور است حضوری که اگر جبرئیل بیاید لوس خورد. (مناقب افلاکی ). رجوع به لُس شود و شاید این کلمه کوس باشد.
خاکنشینفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیچاره، بینوا، بدبخت ۲. فروتن، خاکسار، خلیق، متواضع، خاکی ۳. ساکن کره خاکی ≠ افلاکی ۴. مدفون، مرده
غیرمادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام ادی، اخروی، ذهنی، مجرد، آرمانی، آبستره، انتزاعی، اعتباری، فکری افلاکی، غیرزمینی، معنوی، لاهوتی شبحوار، مصنوعی
گردافشانی کردنلغتنامه دهخداگردافشانی کردن . [ گ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکاندن . تکان دادن چیزی : چون فقها درمی آمدند و نمد را برمیداشتند تا گردافشانی کنند درمها ریخته میشد حیران میشدند. (افلاکی ).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) افلاکی . او راست : مناقب العارفین و مراتب الکاشفین ، فارسی در ترجمه ٔ مولانا جلال الدین رومی که به سال 770 هَ .ق . بانجام رسیده است . (کشف الظنون ).
افلاکیانلغتنامه دهخداافلاکیان . [ اَ ] (اِ مرکب ) ثوابت و سیارات . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مؤید) (شرفنامه ٔ منیری ). ملائکه و ثوابت و سیارات . (فرهنگ محمودی از فرهنگ شعوری ) : شاهد نوفتنه ٔ افلاکیان نوخط فرد آینه ٔ خاکیان . نظامی