اقتناصلغتنامه دهخدااقتناص . [اِ ت ِ ] (ع مص ) شکار کردن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) : اولیای دولت را بر اقتصاص و اقتناص او تحریض داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).کی دهد زندانیی در اقتناص مرد زندانی دیگر راخلاص . مولوی .
اکتنازلغتنامه دهخدااکتناز.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرد آمدن مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گرد آمدن . گرد آمدن و سخت شدن . (از اقرب الموارد). || پر شدن هرچه باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آگنده شدن مغز استخوان . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (المصادر زوزنی ). ||
مقتنصلغتنامه دهخدامقتنص . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) شکارکننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتناص شود. || اسیرکننده . (غیاث ) (آنندراج ). || کسب کننده . (غیاث ) (آنندراج ).
تحریض دادنلغتنامه دهخداتحریض دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تحریض کردن : و همه را به تشریفات گرانمایه و مزید اقطاعات موعود گردانید و بر قمع و قهر آن مخاذیل تحریص و تحریض داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 41</span