اقطاعیلغتنامه دهخدااقطاعی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به اقطاع : چشمه ها و دیه ها که بعضی ملکی است و بعضی اقطاعی . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). ناحیتی است در این مرغزار اقطاعی و ملکی . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). رجوع به اقطاع شود.
اقطاعلغتنامه دهخدااقطاع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قطیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قطیع شود. || ج ِ قِطع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به قطع شود.
اقطاعلغتنامه دهخدااقطاع . [ اِ ] (ع مص ) سرزنش نمودن . || غلبه کردن بحجت بر کسی . || سپری گردیدن آب چاه . || بسنده شدن جامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ببریدن دادن شاخه های درخت را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دستوری دادن در بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || باز
اقطاعفرهنگ فارسی عمید۱. بخشیدن مِلک یا قطعۀ زمین از جانب سلطان یا خلیفه به کسی که از درآمد آن استفاده کند.۲. (اسم) مِلک یا قطعه زمینی که از طرف پادشاه به کسی واگذار میشد.۳. (اسم) ملکی که عایدات آن برای هزینۀ قسمتی از سپاه اختصاص داده میشد.۴. [عربی، جمعِ قطیع] = قطیع