الاغلغتنامه دهخداالاغ . [ اُ ] (اِ) قاصد و پیک . (برهان ). آنکه برای او اسب توشه مهیا دارند تا بجایی که نامزد بود زود رسد. (شرفنامه ٔ منیری ) : الاغ خدمتت مه شد که بر گردون چو آب زرخطوط امر خویش از تخته ٔ سیمین میخوانی . ابوعلی بن حسین مرو
الاغفرهنگ فارسی عمید۱. = خر۱۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] احمق؛ نفهم.۳. [قدیمی، مجاز] پیک؛ قاصد.۴. [قدیمی] اسبی که پیک بر آن سوار شود.۵. [قدیمی] در دورۀ مغول، عوارضی که مغول برای پیکها و چهارپایان آنها میگرفتند.
الحاقلغتنامه دهخداالحاق . [ اِ ] (ع مص ) دررسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (آنندراج ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ). رسیدن . (منتهی الارب ). پیوستن به آخر چیزی . (از آنندراج ). ادراک . لَحق . لَحاق . (از اقرب الموارد). رسیدگی و وصول . رسیدن به کسی یا به چیزی . پیوستگی و اتصال . چسبیدگ
حلائقلغتنامه دهخداحلائق . [ح َ ءِ ] (اِخ ) نام چاههایی است که پیغمبر(ص ) در غزوه ٔ ذات العشیره بدانجا فرودآمد. (از معجم البلدان ).
حلاقلغتنامه دهخداحلاق . [ ح َ / ح َ ق ِ ] (ع اِ) مرگ . (منتهی الارب )(غیاث ). مبنی بر کسر به معنی مرگ . (مهذب الاسماء).
حلاقلغتنامه دهخداحلاق . [ ح َل ْ لا ] (ع ص ) سلمانی . گرای . گرا. سرتراش . (منتهی الارب ). موی پیرا. سترنده . (منتهی الارب ) (غیاث ). موی سترنده . آینه دار. موی تراش . (از غیاث ). || حجام . (غیاث ).استره . (از ملخص اللغات ). موی ستر. (مهذب الاسماء).
حلاقلغتنامه دهخداحلاق . [ ح ِ ] (ع اِ) صف . (منتهی الارب ). رده . || رأس جیدالحلاق ؛ سر نیک سترده موی . (منتهی الارب ).
الاغدارلغتنامه دهخداالاغدار. [ اُ ] (نف مرکب ) خرکچی . آنکه الاغ به کرایه دهد. خرکدار. خداوند خران کرایه . خربنده .
الاغداریلغتنامه دهخداالاغداری . [ اُ ] (حامص مرکب ) عمل الاغدار. خربندگی . خرکچیگری . رجوع به الاغدار شود.
ماچه الاغلغتنامه دهخداماچه الاغ . [ چ َ / چ ِ اُ ] (اِ مرکب ) خر ماده . ماچه خر. ماده خر. طالة. بترة. ام حلس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
الاغ بندریلغتنامه دهخداالاغ بندری . [ اُ غ ِ ب َ دَ ] (ترکیب وصفی ) نوعی الاغ کوچک اندام تیزرو که در بنادر فارس وبوشهر موجود است . (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 299).
الاغ دادنلغتنامه دهخداالاغ دادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خرج سفر دادن و این مرکب است از ترکی و فارسی چه الاغ ترکی است و بمعنی برید است که بسرعت راه طی نماید. (انجمن آرای ناصری ). رجوع به الاغ شود.
الاغ بندریلغتنامه دهخداالاغ بندری . [ اُ غ ِ ب َ دَ ] (ترکیب وصفی ) نوعی الاغ کوچک اندام تیزرو که در بنادر فارس وبوشهر موجود است . (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 299).
الاغ دادنلغتنامه دهخداالاغ دادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خرج سفر دادن و این مرکب است از ترکی و فارسی چه الاغ ترکی است و بمعنی برید است که بسرعت راه طی نماید. (انجمن آرای ناصری ). رجوع به الاغ شود.
الاغدارلغتنامه دهخداالاغدار. [ اُ ] (نف مرکب ) خرکچی . آنکه الاغ به کرایه دهد. خرکدار. خداوند خران کرایه . خربنده .
الاغداریلغتنامه دهخداالاغداری . [ اُ ] (حامص مرکب ) عمل الاغدار. خربندگی . خرکچیگری . رجوع به الاغدار شود.
خرالاغلغتنامه دهخداخرالاغ . [ خ َ اُ ] (اِ مرکب ) خری که در چاپارخانه از برای حمل چاپار نگاهدارند. (ناظم الاطباء).
ماچه الاغلغتنامه دهخداماچه الاغ . [ چ َ / چ ِ اُ ] (اِ مرکب ) خر ماده . ماچه خر. ماده خر. طالة. بترة. ام حلس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
بالاغلغتنامه دهخدابالاغ . (اِخ ) نام محلی که در 105000 گزی ساوجبلاغ ، میان زرکاپاد و ساعتلو واقع است .