التثاملغتنامه دهخداالتثام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دهان بند نهادن . (منتهی الارب ). دهان بند کردن . (مؤید الفضلاء). دهان بند بربستن . (تاج المصادر بیهقی ). لگام بربستن . || بوسه دادن بر چیزی . مأخوذ از لثم است که بمعنی بوسه دادنست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
التطاملغتنامه دهخداالتطام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بر یکدیگر دررفتن موج دریا. (تاج المصادر بیهقی ). برهم زدن موج . (منتهی الارب ). بیکدیگر زدن موجها. (مؤید الفضلاء).
ملتثملغتنامه دهخداملتثم . [ م ُ ت َ ث َ ] (ع اِ) جای بوسه . (غیاث ) (آنندراج ). جای بوسیده شده . (ناظم الاطباء). || (ص ) بوسیده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به التثام شود.
ملتثملغتنامه دهخداملتثم . [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) بوسنده . (غیاث ) (آنندراج ). || آنکه دهان وی با نقاب و یا دهان بند بسته شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به التثام شود.
لثملغتنامه دهخدالثم . [ ل َ ] (ع مص )کوفتن و شکستن شتر سنگ را به سپل . || شکستن و خون آلود کردن سنگ سپل شتر را. || به مشت زدن بر بینی . التثام . (منتهی الارب ). || بوسه دادن : روز مصاف را شب زفاف پندارندو زخم رماح را لثم ملاح شناسند. (جهانگشای جوینی ).
دهان بندلغتنامه دهخدادهان بند.[ دَ هام ْ ب َ ] (نف مرکب ) که دهان خود یا دیگری را ببندد. || (اِ مرکب ) تعویذی که در گلوی گوسپندان بندند تا که از گرگ محفوظ ماند. (غیاث ) (ناظم الاطباء). || تعویذی که برای زبان بندی دشمنان و بدگویان نویسند. (غیاث ) (ناظم الاطباء). || دستمال یا چارقدی که زنان ترک بر