التقاطلغتنامه دهخداالتقاط. [ اِ ت ِ ] (مص ) برچیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). از زمین برگرفتن چیزی را. || دانه چیدن مرغ و جز آن . (منتهی الارب ). چیدن مرغ دانه را ناگاه : چون مرغ در التقاط حبات ، ایشان را بمنقار نقار بر
التقاطفرهنگ فارسی عمید۱. آگاه و دیدهور شدن به چیزی.۲. جمع کردن مطالب از جاهای مختلف و گردآوردن آنها در یکجا.۳. دانه چیدن مرغ.
التقاطفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - برچیدن ، برگرفتن . 2 - مضمون و مطلبی را از جایی گرفتن .
التقاط کردنلغتنامه دهخداالتقاط کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برچیدن . چیزی را از موضعی برداشتن . چیزی را از جائی گرفتن . سخنی را از گفتار کسی گرفتن : من که ابوالفضلم کتاب بسیار فرونگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاطها کرده . (تاریخ بیهقی ). و از مضامین کتب متقدمان التق
التقاطیونلغتنامه دهخداالتقاطیون . [ اِ ت ِ طی یو ] (اِخ ) نام گروهی از فلاسفه ٔ قدیم است که از هر مکتبی از مکاتب فلسفه قولی را اخذ کردند و از مجموع آن ، اقوال فلسفه ای بوجود آوردند. (از سیر حکمت ).
التقاطگراییeclecticismواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای در هنر که تلاش دارد بهترین را از هر شیوه و سبکی اقتباس کند
التقاطیفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) گردآوری و پیوند غیراصولی چندین مجموعة ایدئولوژیکی و نظریه های نامتجانس .
التقاط کردنلغتنامه دهخداالتقاط کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برچیدن . چیزی را از موضعی برداشتن . چیزی را از جائی گرفتن . سخنی را از گفتار کسی گرفتن : من که ابوالفضلم کتاب بسیار فرونگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاطها کرده . (تاریخ بیهقی ). و از مضامین کتب متقدمان التق
حباتلغتنامه دهخداحبات . [ ح َب ْ با ] (ع اِ) ج ِ حبة: چون مرغ در التقاط حبات ایشان را به منقارنقار برمیچیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چاپی ص 350).
دانه برچیدنلغتنامه دهخدادانه برچیدن .[ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) دانه برداشتن . (آنندراج ). فروگرفتن حبه های حبوب و چینه از زمین یکایک . التقاط. (منتهی الارب ): نقر؛ دانه برچیدن مرغ . (دهار).
عیثاویلغتنامه دهخداعیثاوی . [ ع َ ] (اِخ ) احمدبن یونس بن احمد، ملقب به شهاب الدین (941-1025 هَ . ق .). از فقهای دمشق بود. ازجمله ٔ تصانیف وی «الحبب » در فقه شافعی و «الخبب فی التقاط الحبب » است در شرح الحبب . (از الاعلام زرکلی
التقاطیونلغتنامه دهخداالتقاطیون . [ اِ ت ِ طی یو ] (اِخ ) نام گروهی از فلاسفه ٔ قدیم است که از هر مکتبی از مکاتب فلسفه قولی را اخذ کردند و از مجموع آن ، اقوال فلسفه ای بوجود آوردند. (از سیر حکمت ).
التقاط کردنلغتنامه دهخداالتقاط کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برچیدن . چیزی را از موضعی برداشتن . چیزی را از جائی گرفتن . سخنی را از گفتار کسی گرفتن : من که ابوالفضلم کتاب بسیار فرونگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاطها کرده . (تاریخ بیهقی ). و از مضامین کتب متقدمان التق
التقاطگراییeclecticismواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای در هنر که تلاش دارد بهترین را از هر شیوه و سبکی اقتباس کند