التقاملغتنامه دهخداالتقام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فروخوردن لقمه را. (منتهی الارب ). بگلو فروبردن . (ترجمان عادل بن علی ). اوباریدن : گفت آن مروارید را التقام کرده ام شکم او بشکافتند و حبوب مروارید از آنجا برداشتند. (جهانگشای جوینی ). و جمله نهمت خویش به التقام اغذیه ٔ نظیف
احسن التقویمفرهنگ فارسی عمیدنیکوترین شکل. Δ مٲخوذ از قرآن کریم: لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فی اَحسَنِ تَقویم (التین، ۴).
ملتقملغتنامه دهخداملتقم . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) فروخورنده ٔ لقمه .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فروبرنده ٔ لقمه . (ناظم الاطباء). و رجوع به التقام شود.