التونلغتنامه دهخداالتون . [ اَ ] (اِ) در ترکی زر سرخ را گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : تا بروید همی زخاک التون روی خصمش برنگ التون باد. ابوالفرج رونی .رجوع به آلتون شود.
آلتونلغتنامه دهخداآلتون . (ترکی ، اِ) زر. ذَهَب : تو همی سوز این ضعیفان را که هین جامه بکش تو همی زن این یتیمان را که هان آلتون بیار. کمال اسماعیل . || نامی از نامهای اماء و کنیزکان ترک : طاس و مندیل و گِ
التونیهلغتنامه دهخداالتونیه . [ اَ ی َ ] (اِخ ) موضعی است بخراسان . (از فرهنگ شاهنامه ٔ ولف ، با قید تردید). نام محلی است در خراسان . (یادداشت موجود در لغت نامه ) : به التونیه او کنون رزمجوی سوی جنگ دشمن نهاده ست روی .فردوسی .
التون بیکیلغتنامه دهخداالتون بیکی . [ اَ ] (اِخ ) نام دختر چنگیزخان است که نامزد ایدی قوت بود. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 33 و 34).
ابوالحسن التونسیلغتنامه دهخداابوالحسن التونسی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ نِت ْ تو ن ِ / ن ُ ] (اِخ ) او را رسائلی است . (ابن الندیم ).
آلتونلغتنامه دهخداآلتون . (ترکی ، اِ) زر. ذَهَب : تو همی سوز این ضعیفان را که هین جامه بکش تو همی زن این یتیمان را که هان آلتون بیار. کمال اسماعیل . || نامی از نامهای اماء و کنیزکان ترک : طاس و مندیل و گِ
التون بیکیلغتنامه دهخداالتون بیکی . [ اَ ] (اِخ ) نام دختر چنگیزخان است که نامزد ایدی قوت بود. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 33 و 34).
التونیهلغتنامه دهخداالتونیه . [ اَ ی َ ] (اِخ ) موضعی است بخراسان . (از فرهنگ شاهنامه ٔ ولف ، با قید تردید). نام محلی است در خراسان . (یادداشت موجود در لغت نامه ) : به التونیه او کنون رزمجوی سوی جنگ دشمن نهاده ست روی .فردوسی .
دالتونلغتنامه دهخدادالتون . (اِخ ) نام قصبه ای در سه هزارگزی شمال شرقی هودرسفیلد به ایالت یورک انگلیس . (از قاموس الاعلام ترکی ).
دالتونلغتنامه دهخدادالتون . [ تُن ْ ] (اِخ ) فیزیک دان و شیمی دان و طبیعی دان انگلیسی (1766-1844 م .). وی در فرضیه ٔ اتمی بهری دارد.
قانون دالتونDalton's lawواژههای مصوب فرهنگستانقانونی که بنابر آن فشار کل آمیزهای از گازهای بدون برهمکنش در یک محفظة بسته برابر است با حاصل جمع فشارهای تکتک گازهای موجود در همان محفظه