پسانداز الزامیcompulsory savingواژههای مصوب فرهنگستانوجوه پساندازی که باید آنها را بهعنوان شرایط اخذ وام یا پیشنیاز عضویت در نهادهایی مانند اتحادیههای اعتباری و شرکتهای تعاونی و مؤسسات خُرد مالی و بانکهای روستایی یا گروههای پساندازی پرداخت کرد
الزاماًلغتنامه دهخداالزاماً. [ اِ مَن ْ ] (ع ق ) به الزام . به اجبار. ناچار. قهراً. رجوع به الزام شود.
الجمةلغتنامه دهخداالجمة. [ اَ ج ِ م َ ] (ع اِ) ج ِ لِجام . (دهار) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به لِجام . شود.
الجاملغتنامه دهخداالجام . [ اَ ] (اِخ ) جایی است از قوروقهای مدینه . اخطل گوید : و مرت علی الالجام ، ألجام حامریثرن قطاً لولاسواهن هجرا.و عزوةبن اذینه گوید : جاءالربیع بشوطی رسم منزلةاحب من حبها شوطی و ألجاما.<p class="a
پسانداز الزامیcompulsory savingواژههای مصوب فرهنگستانوجوه پساندازی که باید آنها را بهعنوان شرایط اخذ وام یا پیشنیاز عضویت در نهادهایی مانند اتحادیههای اعتباری و شرکتهای تعاونی و مؤسسات خُرد مالی و بانکهای روستایی یا گروههای پساندازی پرداخت کرد
میانآسایی اجباریobligatory diapauseواژههای مصوب فرهنگستاننوعی میانآسایی که رخداد آن برای بقا الزامی است
پسانداز الزامیcompulsory savingواژههای مصوب فرهنگستانوجوه پساندازی که باید آنها را بهعنوان شرایط اخذ وام یا پیشنیاز عضویت در نهادهایی مانند اتحادیههای اعتباری و شرکتهای تعاونی و مؤسسات خُرد مالی و بانکهای روستایی یا گروههای پساندازی پرداخت کرد