الطافلغتنامه دهخداالطاف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لُطف . نوازشها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). لطفها. مهربانیها. رجوع به لطف شود : بر حال گذشته ٔ ما هرگز نکنی حسرت امید به الطافش آینده همی دارم . خاقانی .عهد ملاقات تازه شد
الطافلغتنامه دهخداالطاف . [ اِ ] (ع مص ) لطف کردن . (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ). نیکوی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نرمی و نیکویی کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ملاطفت . نرمی کردن . || زیبا کردن کسی سؤال خود را. بروشی خوب سؤال کردن . (از اقرب الموارد). || خواستن به مهربانی و تلطف . (
حصن الطائفلغتنامه دهخداحصن الطائف . [ ح ِ نُطْ طا ءِ ] (اِخ ) حصنی است بطائف . و در غزوه ٔ طائف سلمان فارسی به دست خویش منجنیق ساخت و با آن منجنیق حصن طائف را هدف کردند. رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 416، 4
پالتولغتنامه دهخداپالتو. [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) از کلمه ٔ فرانسوی پالِت ُ . پوششی ضخیم که مردان و زنان بر روی دیگر جامه ها پوشند.
الطفلغتنامه دهخداالطف . [ اَ طَ ] (ع ن تف ) نازکتر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باریکتر. دقیق تر. ریزه تر. || پاکیزه تر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || نغزتر. خوشتر. بهتر: انظف بلاداﷲ طعاماً و الطفها شراباً. (مافروخی در صفت اصفهان ). || مهربانتر. نرمتر. رجوع به لطیف شود.
لطففرهنگ فارسی معین(لُ طْ) [ ع . ] 1 - (اِمص .)نرمی ، مهربانی ، خوش رفتاری . ج . الطاف . 2 - کرم ، بخشش .
جمالفرهنگ نامها(تلفظ: jamāl) (عربی) زیبایی؛ (به مجاز) مایهی زیبایی و زینت بخش؛ (در تصوف) جلوههای الطاف خداوندی .
لطففرهنگ فارسی معین(لَ طَ) [ ع . ] (اِمص . از الطاف ) 1 - توفیق خدای . 2 - نرمی . 3 - نیکویی ، بر، نیکوکاری . 4 - (اِ.) آن چه به کسی فرستند، هدیه .
بی عنایاتلغتنامه دهخدابی عنایات . [ ع ِ ] (ص مرکب ) بدون عنایات . بدون توجهات . بدون الطاف : اینهمه گفتیم لیک اندر بسیچ بی عنایات خدا هیچیم هیچ .(مثنوی چ میرزا محمود ص 49).