الغاءلغتنامه دهخداالغاء. [ اِ ] (ع مص ) باطل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (صراح ) (منتهی الارب ). افکندن و باطل کردن . (آنندراج ). لغو کردن . ابطال . اسقاط. || ناامید و زیانکار گردانیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). نومید کردن . تخییب . (اقرب الموارد). || از شمار افکندن . (صراح ) (منتهی الارب ) (
الغاءدیکشنری عربی به فارسیبرانداختگي , لغو , فسخ , الغا مجازات , الغاء , ابطال , فسخ کردن , لغو کردن , باطل کردن , واچيدن , بي اثرکردن , خنثي کردن , خراب کردن , ضايع کردن , بي ابرو کردن , باز کردن
الغارلغتنامه دهخداالغار. [اِ / اَ ] (ترکی ، اِ) تاخت . (شرفنامه ٔ منیری ). غارت و چپاول . و در جغتایی ایلغامق گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 106 الف و ورق 136
الغاطلغتنامه دهخداالغاط. [ اِ ] (ع مص ) بانگ کردن و خروشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آوازخوش برآوردن شیر به انداختن سنگ تفسان در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آواز کردن شیر (خوردنی ) بسبب افکندن سنگ تفته و گرم شده در آن . (از اقرب الموارد).
الغاءلغتنامه دهخداالغاء. [ اِ ] (ع مص ) باطل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (صراح ) (منتهی الارب ). افکندن و باطل کردن . (آنندراج ). لغو کردن . ابطال . اسقاط. || ناامید و زیانکار گردانیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). نومید کردن . تخییب . (اقرب الموارد). || از شمار افکندن . (صراح ) (منتهی الارب ) (
الغابلغتنامه دهخداالغاب . [اِ ] (ع مص ) مانده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ) (مصادر زوزنی ). سخت مانده کردن . (منتهی الارب )(آنندراج ). سخت عاجز و ناتوان ساختن . (از اقرب الموارد). || رنج رسانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پرِ تباه هیچکاره بر تیر چسبانید
الغارلغتنامه دهخداالغار. [اِ / اَ ] (ترکی ، اِ) تاخت . (شرفنامه ٔ منیری ). غارت و چپاول . و در جغتایی ایلغامق گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 106 الف و ورق 136
الغاطلغتنامه دهخداالغاط. [ اِ ] (ع مص ) بانگ کردن و خروشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آوازخوش برآوردن شیر به انداختن سنگ تفسان در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آواز کردن شیر (خوردنی ) بسبب افکندن سنگ تفته و گرم شده در آن . (از اقرب الموارد).
الغا کردنلغتنامه دهخداالغا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) باطل کردن . بی بهره کردن . (ناظم الاطباء). بیفکندن چیزی را. رجوع به الغا شود.
الغاء کردنلغتنامه دهخداالغاء کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب )باطل کردن . بی بهره ساختن . رجوع به الغا کردن شود.