القصهلغتنامه دهخداالقصه . [ اَ ق ِص ْ ص َ ] (ع ق ) القصة. رمزاست از الی آخرالقصه ؛ یعنی تا آخر داستان . الحکایة. || حاصل کلام . (آنندراج ). باری . خلاصه . مخلص . مخلص کلام . المراد. الغرض . بالاخره . معالقصه . بهر جهت . الحاصل . حاصل . قصه کوته . قصه کوتاه : القصه ک
القصهفرهنگ فارسی عمیددر مقام اختصار کلام به کار میرود؛ الغرض؛ الحاصل؛ باری؛ خلاصه: ◻︎ القصه چو قصه اینچنین است / پندار که سرکه انگبین است (نظامی۳: ۵۰۰).
الکسیلغتنامه دهخداالکسی . [ ] (اِخ ) جاسبارولی . رجوع به جاسبارولی در این لغت نامه و معجم المطبوعات شود.
الحاصلفرهنگ فارسی عمیدکلمهای که در اختصار کلام گفته یا نوشته میشود، مانند بالجمله، القصه، باری، و خلاصه.