اللهفرهنگ فارسی معین(اَ لْ لا) [ ع . ] (اِ.)ایزد، خدا، معبود یگانه . ؛~ُ اعلم خدا داناتر است . (هنگامی که نسبت به موضوعی شک و تردید است ). ؛~ اکبر الف - خدا بزرگ تر است . (هنگام تعجب ، عصبانیت و تأیید گفته می شود). ب - بخشی از اذان و نماز است .
اللـه اللـهفرهنگ فارسی عمید۱. زنهار؛ زینهار؛ الحذر؛ بترس از خدا. Δ در مقام تحذیر و هنگامی که کسی سخنی بگوید یا کاری کند که روا نباشد استعمال میشود.۲. تو را به خدا؛ برای خدا. Δ در مقام اصرار به کار میرود.۳. عجبا؛ شگفتا. Δ در مقام تعجب و تحیر از شگفتی و عظمت چیزی میگویند.
حلیلةلغتنامه دهخداحلیلة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) زوجه . (از منتهی الارب ). منکوحة. زن منکوحة. (آنندراج ) (غیاث ). همسر. جفت . زن . (دهار). ج ، حلایل . (مهذب الاسماء). || زن هم منزل . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
هلیلهلغتنامه دهخداهلیله . [ هََ لی ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان بوشهر که 584 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و صیفی و کار مردم ماهیگیری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
هلیلهلغتنامه دهخداهلیله . [ هََ لی ل َ / ل ِ ] (اِ) اهلیلج . هلیلج . از درختان نواحی حاره است که میوه اش مصرف طبی دارد و آن چند نوع است : هلیله ٔ بزرگ که کابلی گویند، هلیله ٔ زرد و بلیله . درخت آن کوچک چون سیب و به و آلو و برگ آن کوچکتر و دراز چون برگ بید. (یا
اللهملغتنامه دهخدااللهم . [ اَل ْ لا هَُ م ْ م َ ] (ع منادا، صوت ) ای بارخدا. (زمخشری ). ای بارخدایا . (صراح ) (مجمل اللغة). ای بارخدای . (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ) . در اصل یا اﷲ بود لفظ «یا» را حذف کردند ومیم مفتوح و مشدد بعوض آن در آخر افزودند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). بارالها. با
اللهیلغتنامه دهخدااللهی . [ اَل ْ لا ] (ص نسبی ) منسوب به اﷲ. خدایی . مرد خدایی . خداپرست .- اللهیان ؛ مردان خدا : باز وقت صبح چون اللهیان برزنند از بحر سر چون ماهیان .مولوی .
اللهیارلغتنامه دهخدااللهیار. [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند در 25هزارگزی جنوب خاورخوسف ، در دامنه واقع و معتدل است . سکنه ٔ آن 5 تن شیعه ٔ فارسی زبانند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span c
اللهیارخانلغتنامه دهخدااللهیارخان . [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) غلجائی افغان . از سران سپاه نادرشاه افشار. وی پس از قتل نادر به ابراهیم شاه پیوست و سرانجام در قندهار به امر شاه درانی کشته شد. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 33 و فهرست همین کتاب شود.
اللهم ارزقنالغتنامه دهخدااللهم ارزقنا. [ اَل ْ لا هَُ م ْ مَرْ زُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) بارخدایا ما را روزی کن . در مقام آرزو کردن چیزی بر زبان آرند.
اللهم اشغل الظالمین بالظالمینلغتنامه دهخدااللهم اشغل الظالمین بالظالمین . [ اَل ْ لا هَُ م ْ مَش ْ غ َ لِظْ ظا ل ِ ن َ بِظْ ظا ل ِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) یا اللهم اشغل الظالمین بأنفسهم . یعنی بارخدایا ستمکاران را با ستمکاران مشغول کن . در مقام تنفر و نفرین کردن گویند.
اللهم بیربیرلغتنامه دهخدااللهم بیربیر. [ اَل ْ لا هَُ م ْم َ ] (صوت مرکب ) ترکیبی است از اللهم عربی و بیربیر(یک یک ) ترکی ، در تداول فارسی زبانان هنگامی گفته شودکه خواستار رعایت ترتیب باشند. نظیر: آسیا بنوبت .
اللهم یسر و لاتعسرلغتنامه دهخدااللهم یسر و لاتعسر. [ اَل ْ لا هَُ م ْ م َ ی َس ْ س ِ وَت ُ ع َس ْ س ِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) خدایا آسانی ده و دشخواری مفرمای . بارالها آسان کن و دشوار مکن .
اللهملغتنامه دهخدااللهم . [ اَل ْ لا هَُ م ْ م َ ] (ع منادا، صوت ) ای بارخدا. (زمخشری ). ای بارخدایا . (صراح ) (مجمل اللغة). ای بارخدای . (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ) . در اصل یا اﷲ بود لفظ «یا» را حذف کردند ومیم مفتوح و مشدد بعوض آن در آخر افزودند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). بارالها. با
چراقاللهگویش بختیاریگردآورى پول براى تعزیهخوانها بعد ازمراسم تعزیه، گردآورى اعانه از مجالسبراى فرد مستمند.