الماسگونلغتنامه دهخداالماسگون . [ اَ ] (ص مرکب ) مانند الماس . چون الماس سخت درخشان و برنده . صفت تیغ و شمشیر و سنان درخشان و برنده : درخشیدن تیغ الماسگون سنانهای آهار داده بخون . فردوسی .یکی تیغ الماسگون برکشیدهمی خواست از تن سرش
الماسگونفرهنگ فارسی عمید۱. مانند الماس.۲. برنده مثل الماس.۳. درخشان مانند الماس.۴. (اسم) [مجاز] تیغ، شمشیر، و سنان.
الماسینلغتنامه دهخداالماسین . [ اَ ] (اِخ ) محرّف کلمه ٔ المکین عربی که فرنگیان آن را به ابن العمید از مورّخان عرب اطلاق کنند. وی مسیحی بود. بسال 620 هَ . ق . بدنیا آمد و به سال 672 هَ . ق .درگذشت . مدتی منشی پادشاهان مصر بود و
رگ زنلغتنامه دهخدارگ زن . [ رَ زَ ](نف مرکب ) فصاد. (ملخص اللغات خطیب کرمانی ) (دهار).نشترزن . فصاد و جراح . (آنندراج ). حجام : آمد آن رگ زن مسیح پرست شست الماسگون گرفته به دست . عسجدی .رگ زدن باید برای دفع خون رگ زنی آمد بدانجا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی مجلدی جرجانی مکنی به ابوشریف . از او در تذکره ها و کتب ذکر کاملی نیست ، تنها محمد عوفی در لباب الالباب (ج 1 ص 13 و 14) در باب اول در فضیلت شعر
آهارلغتنامه دهخداآهار. (اِ) چیزی از نشاسته یا کتیرا یا صمغ و یالعاب خطمی و مانند آن که جامه و کاغذ و جز آن را بدان آغارند تا شخ ّ و محکم شود یا صیقل و مهره گیرد. شو. شوی . شوربا. پَت . خورش . آش . آش جامه . پالوده . بَت . آهر. تانه . بخیر. آغار. لعاب . و فعل آن آهاردن و آهاریدن و آهار دادن و
مسیحلغتنامه دهخدامسیح . [ م َ ] (اِخ ) نام حضرت عیسی (ع ) بدان جهت که متبرک آفریده شده . (ناظم الاطباء).لقب حضرت عیسی علیه السلام ، زیرا که آن حضرت دوست حق بودند و از باعث تجرد اکثر به سیر و گشت می بودند. (آنندراج ) (غیاث ). عیسی علیه السلام . (دهار). لقب حضرت عیسی است که یکی از پیغمبران بنی