ذریح . [ ذَ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است از عرب .
ذریح . [ ذَ ] (ع اِ) پشته ها. هضاب . مفرد آن ذریحه است .
وازع . [ زِ ] (اِخ ) از صحابیان که پسرش ذریح از وی روایت کرده است . (تاج العروس ).
ذریح . [ ذِرْ ر ] (ع اِ) ذروح . رجوع به ذراح و ذروح و ذراریح شود.
ذریحیات . [ذَ حی یا ] (ع اِ) شتران از نسل ذریح ، فحل معروف .