امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (اِخ ) از دانشمندان مقدم بر عهد نظامی عروضی صاحب چهارمقاله بود. عروضی در کیفیت دبیر کامل گوید: پس عادت باید کرد بخواندن کلام رب العزة... و مطالعه ٔ کتب سلف چون ترسل صاحب و صابی و قابوس و الفاظ حمادی و امامی ... (چهارمقاله چ معین چ 3</
امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اندیکا از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز واقع در پانزده هزارگزی خاور قلعه ٔ زراس . در جلگه واقع شده و هوایش معتدل است و 230 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت
امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (اِخ ) طایفه ای از ایلات کرد ایران است که در جوانرود سکنی دارند و در حدود هفتاد خانوار هستند. (از جغرافیای سیاسی ایران ، تألیف مسعود کیهان ص 58).
امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (اِخ ) قاضی محمد از شاعران قرن نهم هجری بود. در مجالس النفائس آمده است : مردی متدین و خوش طبع بود. قاضی القضاة خراسان شد و گاهی شعر نیز میسرود، این مطلع از اوست :گفتمش گل گل برآمد رنگ رخسارت ز مل غنچه ٔاو در تبسم شد که از گلها چه گل .وفات او در شوال
امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به امام . رجوع به امام شود. شیعی . شیعی اثناعشری . شیعی اسماعیلی . رجوع به امامیه و شیعه شود.
حمامیلغتنامه دهخداحمامی . [ح َم ْ ما ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به حمام . گرمابه بان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حافظ حمام . (اقرب الموارد). گرمابه دار. (فرهنگ فارسی معین ). || صاحب حمام . (از اقرب الموارد). || حقوقی که گرمابه دار ده و قریه را دهند. (فرهنگ فارسی معین ).
حمامیلغتنامه دهخداحمامی . [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
عمایمیلغتنامه دهخداعمایمی . [ ع َی ِ ] (اِخ ) محمدبن حامدبن حرب بلخی عمایم ، مکنی به ابوالفضل . محدث بود و از علی بن سلمه ٔ لبقی روایت کرد. و محمدبن علی بن سهل محاملی مقری از او روایت دارد.(از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 15
امامیةلغتنامه دهخداامامیة. [ اِ می ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) قسمی دینار. در معجم الادباء (ج 2ص 56) چنین آمده : فیها ثلاثمائة دینار امامیة صحاح .
امامیهلغتنامه دهخداامامیه . [ اِ می ی َ / ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است که فعلاً متصل به تهران شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
امامیهلغتنامه دهخداامامیه . [ اِ می ی َ / ی ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل واقع در 2 هزارگزی شمال خاوری بُنجار و 2 هزارگزی راه مالرو ده دوست محمد به زابل . در جلگه واقع شده و هوا
امامیهلغتنامه دهخداامامیه . [ اِ می ی َ / ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 12 هزارگزی خاور نیشابور. در جلگه واقع شده و هوایش معتدل است . محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است . مزرعه ٔ فرخ
امامی اصفهانیلغتنامه دهخداامامی اصفهانی . [ اِ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) قاضی محمد امام الدین . از شاعران عهدشاه طهماسب صفوی (قرن دهم هجری ) بود. رجوع به تذکره ٔ روز روشن تألیف محمد مظفر حسین متخلص به صبا چ هوپال شود. (از فرهنگ سخنوران ).
امامی بخاراییلغتنامه دهخداامامی بخارایی . [ اِ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) امیر امام الدین از سادات بخارا ساکن اوچ .میر علیشیر قانع تتوی در مقالات الشعراء چ کراچی او را در عداد شاعران آورده است . (از فرهنگ سخنوران ).
امامی خلخالیلغتنامه دهخداامامی خلخالی . [ اِ ی ِ خ َ ] (اِخ ) از شاعران خلخال بوده و در جمع کردن وگفتن شعر ولع تمام داشته است . این رباعی از اوست :با خلق خدا سخن بشیرینی کن اظهار نیاز و عجز و مسکینی کن تا بر سر دیده هاجا دهندت مردم چون مردم دیده ترک خودبینی کن .رجوع به تذکره ٔ صبح
امامی کردنلغتنامه دهخداامامی کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امامت . پیشوایی کردن . امامت کردن . پیشنمازی کردن . رجوع به امامت شود.
امامی لکهنوییلغتنامه دهخداامامی لکهنویی . [ اِ ی ِ ل َ هََ ] (اِخ ) (خواجه امام الدین بن قاضی خان بن خواجه پادشاه خان ) از شاعران فارسی گوی هندوستان بود و در اوایل قرن سیزدهم میزیست و شاگرد میرزامحمدحسن قتیل بود. رساله ای منظوم از او باقی است که مطلعش این است :پس از حمد خدا نعت پیمبرز بعد مدح
حسین امامیلغتنامه دهخداحسین امامی . [ح ُ س َ ن ِ اِ ] (اِخ ) ابن رضا علی هندی . در سامراء 24 جمادی الاَّخرة 1330 هَ . ق . درگذشت . او راست : «الادعیة و الزیارات ». (معجم المؤلفین از اعیان الشیعه ).
شش امامیلغتنامه دهخداشش امامی . [ ش َ / ش ِ اِ ] (اِخ ) شعبه ای از شیعه که به امامت شش تن از امامان معتقدند. (از یادداشت مؤلف ).
کانی سالار امامیلغتنامه دهخداکانی سالار امامی . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج واقع در 63هزارگزی جنوب باختری پاوه و کنار رودخانه ٔ لیله و نزدیک به مرز ایران وعراق . ناحیه ای است کوهستانی گرمسیر و دارای 410</spa
قاضی امامیلغتنامه دهخداقاضی امامی . [ اِ ] (اِخ ) محمد نورالدین در ایام سلطنت روز افزون در شهر اصفهان متولی منصب قضاء گردید. و با دیانت و امانت تمام تا آخر در همان شهر بر مسند امور شرعیه متمکن بود. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 608).<br
قاضی امامیلغتنامه دهخداقاضی امامی . [ اِ ] (اِخ ) ولد ارشد قاضی صدرالدین محمدبن قاضی قطب الدین عبداﷲ بود و پس از فوت قاضی قطب الدین احمد منظور نظر سلطان حسین میرزا گردید و به لوازم منصب موروث قضاء قیام نمود. و در فیصل امور شرعی عنایت امانت و دینداری و نهایت پرهیزکاری ظاهر ساخت و در کمال احترام و جا