امانتدارلغتنامه دهخداامانتدار. [ اَ ن َ ] (نف مرکب ) امین و استوار. (ناظم الاطباء). کسی که امانت نگاه دارد. (فرهنگ فارسی معین ). کسی که دارای صفت امانت باشد و هرچه به او سپارند بدون کسر و نقصان بازدهد،و هرچه به او گویند اعاده ٔ آن در هیچ جا و هیچوقت جایز نداند و روا نشمارد. (ناظم الاطباء) <span c
امانتداریلغتنامه دهخداامانتداری . [ اَ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل امانتدار. (فرهنگ فارسی معین ). راستی و درستی . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). امینی . (فرهنگ فارسی معین ). || استواری و دیانت . || کارگزاری و گماشتگی . عمل وشغل عامل و گماشته از جانب دیگری . (ناظم الاطباء).
امانتداریلغتنامه دهخداامانتداری . [ اَ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل امانتدار. (فرهنگ فارسی معین ). راستی و درستی . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). امینی . (فرهنگ فارسی معین ). || استواری و دیانت . || کارگزاری و گماشتگی . عمل وشغل عامل و گماشته از جانب دیگری . (ناظم الاطباء).
امینفرهنگ مترادف و متضاداستوار، امانتدار، ثقه، درستکار، درست، درستکردار، صالح، موتمن، معتمد، معتمد، موثق
امانتداریلغتنامه دهخداامانتداری . [ اَ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل امانتدار. (فرهنگ فارسی معین ). راستی و درستی . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). امینی . (فرهنگ فارسی معین ). || استواری و دیانت . || کارگزاری و گماشتگی . عمل وشغل عامل و گماشته از جانب دیگری . (ناظم الاطباء).