امبرباریسلغتنامه دهخداامبرباریس . [ اَ ب َ ] (مأخوذ از یونانی ، اِ) زرشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از تیره ٔ زرشکیان است که در کوهها میروید و زنگ گندم انگل آن است . (از گیاه شناسی گل گلاب ، ص 200) .
زبرکلغتنامه دهخدازبرک . [ زَ ] (اِ) زرشک . امبرباریس . بعضی آنرا زبرک یا زبوک ضبط کرده اند. (از دزی ج 1 ص 579).
آارخیسلغتنامه دهخداآارخیس . [ اَ ] (اِ) آرخیس . آرغیس . اَرغیس . پوست ریشه ٔ امبرباریس یعنی زرشک و در دمشق و مصر آن را عودالریح خوانند.
عقدةالصفراءلغتنامه دهخداعقدةالصفراء. [ ع ُ دَ تُص ْ ص َ ] (ع اِ مرکب ) چوب امبرباریس . (از اقرب الموارد). عقدة. رجوع به عقدة شود.