امة مستولدهلغتنامه دهخداامة مستولده . [ اَ م َ ت ُ م ُ ت َ ل ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنیزی که از مولایش حامله باشد. (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به ام ولد و استیلاد شود.
پرتوِ گاماgamma rayواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تابش الکترومغناطیسی پرانرژی و پرنفوذ که معمولاً در واپاشی پرتوزا گسیل میشود
گسیل گاماgamma emissionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن هستههای اتمی با بیرون فرستادن تابش الکترومغناطیسی پرانرژی، بهصورت پرتو گاما، از حالت برانگیخته به حالتی با انرژی کمتر نزول میکنند
امةلغتنامه دهخداامة. [ اَ م َ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 16 و خیرات حسان ج 1 ص 33 شود.
امةلغتنامه دهخداامة. [ اِم ْ م َ ] (ع اِ)حالت و راه شریعت . || دین . || نعمت . || هیئت و شأن . || فراخی عیش . || سنت نبی . || طریقه . || امامت . || اقتدا بامام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به اُمّة و امت شود.
امةلغتنامه دهخداامة. [ اُم ْ م َ ] (ع اِ) راه شریعت و دین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دین . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). گویند فلان لا امة له ؛ یعنی او را دین و مذهبی نیست . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دین و طاعت . (مؤیدالفضلاء). سنت نبی . || مرد جامع خیر. || مقتدای مردم . (
درامةلغتنامه دهخدادرامة. [ دَرْ را م َ ] (ع اِ) خرگوش . (منتهی الارب ). ارنب . || قنفذ و خارپشت . (از اقرب الموارد). || (ص ) زن کوتاه بالا، یا زن کوتاه بالای بدرفتار در خردگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
درامةلغتنامه دهخدادرامة. [ دَ م َ ] (ع مص ) گام نزدیک گذاشتن خارپشت و خرگوش در شتاب روی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آهسته و نرم رفتن شتر. (از منتهی الارب ). درم . درمان . و رجوع به درم و درمان شود.
دعامةلغتنامه دهخدادعامة. [ دِ م َ ] (ع اِ) ستون خانه . || چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند. دِعام . ج ، دَعائم . || چوب چرخ ، و آن دو را دعامتان گویند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چوب سر چاه که چرخ بر او نهند. (دهار). و رجوع به دعامتان شود. || مهتر قوم که بر وی تکیه کنند درکا