لغتنامه دهخدا
امخاخ . [ اِ ] (ع مص ) بامغز شدن استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مغزدار گشتن . (مصادر زوزنی ). || فربه گردیدن گوسفند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فربه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || تر گشتن چوب و روان گردیدن آب