امدلغتنامه دهخداامد. [ اَ ] (هزوارش ، اِ) هزوارش امد یا امد پهلوی ، همو بمعنی همیشه ، الی الابد. در عربی بمعنی غایت و منتهی شی ٔ و اجل است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). هنگام . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج )(شعوری ) (ناظم الاطباء). زمان . (برهان قاطع) (شعوری )(آنندراج ) (ناظم الاطباء)
امدلغتنامه دهخداامد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهری است از بلاد جزیره بین دجله و فرات از دیار «بکر» دارای درختان بسیار و کشاورزی و باره ای بسیار محکم . (از روضات الجنات ص 464) پایتخت موزویوتامی (دیاربکر). (ناظم الاطباء). درناظم الاطباء اَمِدَ ضبط شده . در المسالک و
امدلغتنامه دهخداامد. [ اَ م َ ] (ع اِ) غایت . (اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ). غایت و منتها. (ناظم الاطباء). غایت مدت . (آنندراج ). نهایت . (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ). فرجام . پایان . (فرهنگ فارسی معین ). پایان کار. (ترجمان علامه ترتیب عادل ). امد مأمود؛ غایت منتهی الیه . (ناظم الاطب
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ](اِخ ) ابن احمدبن هیثم بن خالد، مکنی به ابوحسین بزاز. از احمدبن منصور رمادی روایت کند، و ابوجعفر یقطین از او روایت آرد. ابن قانع گوید که حامد بزاز در سال 328 هَ . ق . وفات یافت . (تاریخ بغداد ج 8
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ](اِخ ) ابن عمیر، مکنی به ابومعتمر همدانی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق شمرده و گوید از موالی همدان و از اهل کوفه بود. و در برخی نسخه های رجال ، کنیت او شیخ ابومغنم آمده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 2
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن احمد نینوایی بغدادی . وی از ابوالفضل بن دکین روایت کند،و احمدبن سلمه ٔ نیشابوری از او روایت آرد. ابن ابی حاتم رازی ذکر او آورده است . (تاریخ بغداد ج 8 ص 167).
امدةلغتنامه دهخداامدة. [ اَ م ِدْ دَ ] (ع اِ) تار و رشته ٔ تافته . || مساک کرانه ٔ جامه چون ببافتن گیرند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
امداءلغتنامه دهخداامداء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مُدی و مدی پیمانه ای است شامیان و مصریان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیمانه ای است در شام و مصر نزدیک به نوزده صاع و آن غیر از مد است . (از اقرب الموارد).
امداءلغتنامه دهخداامداء. [ اِ ](ع مص ) کلانسال شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پر سال و مسن شدن . (از اقرب الموارد). || شیر بسیار نوشیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پرکردن جهت کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
امداحلغتنامه دهخداامداح . [ اِم ْ م ِ ] (ع مص ) ستودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فراخ و گشاده گردیدن زمین و تهیگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اتساع . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
امدادلغتنامه دهخداامداد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مدت . (ناظم الاطباء). || ج ِ مُدّ پیمانه ها. (اقرب الموارد). رجوع به مُدّ شود. || ج ِ مدد. یاران . (فرهنگ فارسی معین ). || ج ِ مَدَد. (از اقرب الموارد). افواجی که پی در پی برسند. (حاشیه ٔ کلیله و دمنه چ مینوی ص 3) <sp
امدةلغتنامه دهخداامدة. [ اَ م ِدْ دَ ] (ع اِ) تار و رشته ٔ تافته . || مساک کرانه ٔ جامه چون ببافتن گیرند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
امداءلغتنامه دهخداامداء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مُدی و مدی پیمانه ای است شامیان و مصریان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیمانه ای است در شام و مصر نزدیک به نوزده صاع و آن غیر از مد است . (از اقرب الموارد).
امداءلغتنامه دهخداامداء. [ اِ ](ع مص ) کلانسال شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پر سال و مسن شدن . (از اقرب الموارد). || شیر بسیار نوشیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پرکردن جهت کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
امداحلغتنامه دهخداامداح . [ اِم ْ م ِ ] (ع مص ) ستودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فراخ و گشاده گردیدن زمین و تهیگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اتساع . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
امداد برهانپوریلغتنامه دهخداامداد برهانپوری . [ اِ دِ ب ُ ] (اِخ ) شیخ غلامحسین هاشمی . در گذشته به سال 1187 هَ ق . از شاعران است . رجوع به تذکره های نتایج الافکار ص 38 و شمع انجمن صص 40-<span class="hl
خامدلغتنامه دهخداخامد. [ م ِ ] (ع ص ) مرده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ، خامدون ، خامدین : ان کانت اِلا صیحةً واحدةًفاذا هم خامدون . (قرآن 29/36). فَمازالت تلک دعویهم حتی جعلنا هم حصیداً خامدین . (قرآن 15/
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ](اِخ ) ابن احمدبن هیثم بن خالد، مکنی به ابوحسین بزاز. از احمدبن منصور رمادی روایت کند، و ابوجعفر یقطین از او روایت آرد. ابن قانع گوید که حامد بزاز در سال 328 هَ . ق . وفات یافت . (تاریخ بغداد ج 8
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ](اِخ ) ابن عمیر، مکنی به ابومعتمر همدانی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق شمرده و گوید از موالی همدان و از اهل کوفه بود. و در برخی نسخه های رجال ، کنیت او شیخ ابومغنم آمده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 2
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن احمد نینوایی بغدادی . وی از ابوالفضل بن دکین روایت کند،و احمدبن سلمه ٔ نیشابوری از او روایت آرد. ابن ابی حاتم رازی ذکر او آورده است . (تاریخ بغداد ج 8 ص 167).