امیانلغتنامه دهخداامیان . [ اَم ْ یا ] (اِ) کیسه و همیان زر. (برهان قاطع). کیسه ٔ زر.(مؤید الفضلاء). همیان و کیسه . (ناظم الاطباء). همیان . (دهار) (انجمن آرا) (آنندراج ). جراب : از تمنای خاک آن حضرت خاک گشته ادیم امیانها. ؟ (از فرهنگ شعوری
مقدار اَبرcloud amountواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از آسمان که برطبق برآورد از یک نوع اَبر در تراز معینی یا از انواع اَبر در ترازهای گوناگون پوشیده میشود
امیانوس مارسلینوسلغتنامه دهخداامیانوس مارسلینوس . [ اَ س ِ ] (اِخ ) از تاریخ نویسان قدیم رومی . اصلاً یونانی بود، در330 م . تولد یافته و در 390 حیات داشته و در هنگام لشکرکشی قیصر ژولیَن در سال 363 م . بضد
هامیانلغتنامه دهخداهامیان . (اِ) کیسه ٔ چرمی . همیان . امیان . و آن کیسه ای دراز باشد که زر در آن کنند و بر کمر بندند. (فرهنگ نظام ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : با زر چو بازگردد از او بیم آن بودزایرش را که بگسلد از هامیان میان
پیر ارمیتلغتنامه دهخداپیر ارمیت . [ ی ِ اِ ] (اِخ ) (یعنی پیر منزوی ) نام راهبی موجد و مشوق جنگهای صلیبی ، جنگهایی که خانمانهای بی حد و حصری را بسوخت ، این متعصب نادان در حدود 1050 م . در آمیان متولد شد ابتدا بسپاهیگری و بعد براهبی مشغول گردید؛ و بسال <span class=
پرسلغتنامه دهخداپرس . [ پ ِ ] (اِخ ) نام ایران در بعض زبانهای اروپائی و آن از نام پارسه ٔ عهد هخامنشی مأخوذ است . نام پارس در کتیبه های داریوش : پارسه و در تاریخ هرُدوت «پرسر» و در کتاب استرابن «پرسیس » و «پاراای تاسن » ودر تاریخ آمیان «پرسیس » و در تاریخ موسی خورنی «پرسین » است . هرُدوت را
حجرالفتیلهلغتنامه دهخداحجرالفتیله . [ ح َ ج َ رُل ْ ف َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) پنبه ٔ کوهی . آذرشست . مخاط الشیطان غزل السعالی و بگفته ٔ ابن البیطار آنرا طلق نیز گویند و این یکی از معانی طلق است . آمیان طس (تباه نشدنی ) قسم سپید آبسست است و آبسست نوعی از آمفیبل است و آن نوعی از معدنیات است که مرکب از ت
کیسهلغتنامه دهخداکیسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) خریطه که در آن پول و زر نگه دارند. (آنندراج ). خریطه ٔ کوچکی که در آن پول می ریزند و یا در آن نوشتجات و اسنادو کاغذهای کاری را می گذارند و عموماً از ابریشم و پارچه های ظریف دیگر آن را می سازند، و هر خریطه مانندی که د
امیانوس مارسلینوسلغتنامه دهخداامیانوس مارسلینوس . [ اَ س ِ ] (اِخ ) از تاریخ نویسان قدیم رومی . اصلاً یونانی بود، در330 م . تولد یافته و در 390 حیات داشته و در هنگام لشکرکشی قیصر ژولیَن در سال 363 م . بضد
دامیانلغتنامه دهخدادامیان . (اِخ ) (... فورمان ) از صناع و مهره ٔ مشهور صنعت منبت کاری در ناحیه ٔ اراغوان (اراگون ) اندلس . (الحلل السندسیه ص 311 ج 1).
دامیانلغتنامه دهخدادامیان . (اِخ ) (الجنرال ) نام سرداری از مردم اسپانی . متولد در شهر موتریکو و مقتول در جنگ ترافالگار (طرف الاغر) به سال 1805 م . مجسمه ٔ مرمرین وی در شهر موتریکو قرار دارد. (الحلل السندسیه ص 331 ج <span class
حرامیانلغتنامه دهخداحرامیان . [ ح َ ] (اِ) ج ِ حرامی . دزدان ره زن : سالی از بلخ با شامیانم سفر بود و راه از حرامیان پرخطر. (گلستان ).
رامیانلغتنامه دهخدارامیان . (اِخ ) از بلوکات استرآباد (گرگان ) است که دارای 34 آبادی و 9 فرسخ مساحت میباشد. مرکز آن رامیان و حدود آن بشرح زیر است : از شمال به صحرای ترکمن و حاجی لر، از جنوب بکوهستان شاهرود و بسطام و از خاور به
رامیانلغتنامه دهخدارامیان . (اِخ ) اصفهانی . میرزا محمدعلی فرزند عبداﷲ طبیب نزد برادر بزرگ خویش پزشکی آموخته و طبابت می کرده وگاهی شعر نیز می سروده است . و صاحب آتشکده با وی ملاقات کرده است . بنا بنوشته ٔ آذر این بیت از اوست :صبح است و فصل گل می بارانم آرزوست دیدار یار و صحبت یارانم آرز