امیرالامرافرهنگ فارسی عمید۱. فرماندهِ کل سپاه.۲. عنوان حکام و پادشاهانی که بر کل سرزمین حکومت میکردند
امیرالامراءلغتنامه دهخداامیرالامراء. [ اَ رُل ْ اُ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر با 678 تن سکنه . آب آن از قنات . محصولات آن غلات ، حبوب و صیفی . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
امیرالامراءلغتنامه دهخداامیرالامراء. [ اَ رُل ْ اُ م َ ] (ع اِ مرکب ) از همه مردمان بزرگ متشخص تر و بزرگتر. (از ناظم الاطباء). امیر بزرگ و معظم ، و این خطابی است معروف . (از آنندراج ). دراصل کلمه ٔ تشریف است سپس برای حاکمان بزرگ عنوان شده و فقط یک دفعه در روی نقود دیده شده . (از نقودالعربیه ص <span
امیرالمراءةلغتنامه دهخداامیرالمراءة. [ اَ رُل ْ م َ ءَ ] (ع اِ مرکب ) شوهر زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ابوبکرلغتنامه دهخداابوبکر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) کنیت ابن رائق محمد امیرالامرا. رجوع به ابن رائق ... شود.
ابوحرب بختیارلغتنامه دهخداابوحرب بختیار. [ اَ ح َ ب ِ ب َ ] (اِخ ) در یکی از مسمطهای منسوب به منوچهری دامغانی و نیز در قصیده ای منتسب بوی که ذوق سلیم مانند چند مسمط و قصیده ٔ دیگر ازانتساب آن به منوچهری ابا دارد ابوحرب بختیار محمد نامی ممدوح شاعر است و این شاعر و هم ممدوح بر نگارنده مجهول است . و شاید
بختیارلغتنامه دهخدابختیار. [ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوحرب . ممدوح منوچهری است و به تقریب ، نه قطع و یقین ، او فرزند علاءالدوله ابوجعفر محمدبن دشمنزیار فرزند کاکویه و حاکم نطنز باشد. مسجد جامع سمنان را کتیبه ای است از امیر اجل بختیار پسر محمد حاکم قومس که بی شک میان سالهای <span class="h
هارونلغتنامه دهخداهارون . (اِخ ) ابن غریب (ابن الخال ). پسر خال مقتدر بود و فرمانده ٔ لشکر وی . در باب الطاق بر سر دو غلام میان او و بازوک نزاع افتاد و بازوک هلاک شد. چون این خبر به امیرالامرا مونس الاستاد رسید، وی را گران آمد که چرا با وی در این کار مشورتی نشده از این رو پسر بازوک را برانگیخت
ابوالفوارسلغتنامه دهخداابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) شرف الدوله و زین الملة شیرزیل بن فناخسرو عضدالدوله . صاحب حبیب السیر گوید: او در وقت فوت پدر خودعضدالدوله ولایت کرمان داشت و چون خبر فوت پدر شنید بصوب شیراز توجه کرد و در شیراز وزیر عضد الدوله نصربن هرون نصرانی را که از این پیش از وی آز
امیرالامراءلغتنامه دهخداامیرالامراء. [ اَ رُل ْ اُ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر با 678 تن سکنه . آب آن از قنات . محصولات آن غلات ، حبوب و صیفی . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
امیرالامراءلغتنامه دهخداامیرالامراء. [ اَ رُل ْ اُ م َ ] (ع اِ مرکب ) از همه مردمان بزرگ متشخص تر و بزرگتر. (از ناظم الاطباء). امیر بزرگ و معظم ، و این خطابی است معروف . (از آنندراج ). دراصل کلمه ٔ تشریف است سپس برای حاکمان بزرگ عنوان شده و فقط یک دفعه در روی نقود دیده شده . (از نقودالعربیه ص <span