امینلغتنامه دهخداامین . [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) دروغتر. اکذب : احسن الشعر امینه و اعذبه اکذبه . (یادداشت مؤلف ).
امینلغتنامه دهخداامین . [ اُ م َ ] (اِخ ) نام چند تن از روات حدیث است . رجوع به منتهی الارب و الاصابة فی تمییز الصحابة شود.
امینلغتنامه دهخداامین . [ اُم ْ م َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ ام . دو مادر.- ورم امین ؛ بیماریی که از آماس ام الغلیظ و ام الرقیق پدید آید. (از یادداشت مؤلف ) .
امینلغتنامه دهخداامین . [ اَ ] (ع ، اسم فعل ) ای خدا مستجاب کن . چنین بادا. چنین کن . (منتهی الارب ). آمین . و رجوع به آمین شود.
امینلغتنامه دهخداامین . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند با 655 تن سکنه . محصول آن غلات ، زعفران و زرشک است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
آمین زیستزادbiogenic amineواژههای مصوب فرهنگستانآمینی که از واکنش برخی زیمایهها/ آنزیمهای میکربی با آمینواسیدها تولید میشود
مقدار اَبرcloud amountواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از آسمان که برطبق برآورد از یک نوع اَبر در تراز معینی یا از انواع اَبر در ترازهای گوناگون پوشیده میشود
علامت نقطۀ نشانهرویrunway aiming point marking, aiming point markingواژههای مصوب فرهنگستاندو خط موازی ترسیمشده در نقطۀ نشانهروی که برای نشست صحیح به خلبان کمک میکند
امینسکولغتنامه دهخداامینسکو. [ اِ ن ِ ک ُ ] (اِخ ) میخائیل . (1850 - 1889 م .). شاعر بزرگ رومانی است . (از لاروس ). و رجوع به همین کتاب شود.
امینهلغتنامه دهخداامینه . [ اَ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) (اسیدهای ...) موادی هستند که عامل اسیدی و عامل امینی دارند. ساده ترین آنها آمینواستیک اسیدها یا گلیکول (گلیسین ) COOH __- CH2
امینهالغتنامه دهخداامینها. [ اَ ] (اِ مرکب ) موادی آلی و از مشتقات آمونیاک می باشند که در آنها بجای یک یا چند هیدروژن آمونیاک یک یا چند ئیدروکربور قرار گرفته است . اگر یک ئیدروکربور بجای یک هیدرژن قرار گرفته باشد امین حاصل را نوع اول واگر بجای دو هیدرژن دو ئیدروکربور قرار گرفته باشد آنرا امین ن
امینةلغتنامه دهخداامینة. [ اَ ن َ ] (اِخ ) از اعلام زنان است . رجوع به فهرست اعلام تاریخ طبری چ بیروت و اعلام النساء ج 1 شود.
امینیلغتنامه دهخداامینی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به امین . || (اِخ ) طایفه ای از اهالی قزوین . (ناظم الاطباء).
امین آبادلغتنامه دهخداامین آباد. [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان با 657 تن سکنه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
امین آباد ناصرالدینلغتنامه دهخداامین آباد ناصرالدین . [ اَ ص ِ رُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از بخش ری شهرستان تهران با 605 تن سکنه . محصول آن غلات ، چغندرقند و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
امین آل محمدلغتنامه دهخداامین آل محمد. [ اَ ن ِ ل ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) لقب ابومسلم خراسانی بود. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابومسلم شود.
امین احمد رازیلغتنامه دهخداامین احمد رازی . [ اَ اَ م َ دِ ] (اِخ ) پسر خواجه احمد. مؤلف تذکره ٔ معروف هفت اقلیم است . پدرش از طرف شاه طهماسب کلانتر ری بود و امین احمد به هند سفر کرد و هفت اقلیم را در سال 1028 هَ .ق ./ <span class="hl
امین اسرائیلیلغتنامه دهخداامین اسرائیلی . [ اَ ن ِ اِ ] (اِخ ) محمدامین اسرائیلی . شاعر و اصلش از هندوستان بود و در شهر محمدپور اقامت داشت و منشی نواب سعادت اﷲخان بود. بنابنوشته ٔ صاحب صبح گلشن دیوان شعر داشته و کتاب گلشن سعادت ازوست . بیت زیر در صبح گلشن از وی نقل شده :نجابت هر کرا چون مهر با رفع
دامینلغتنامه دهخدادامین . (اِخ ) نام ده مرکز دهستان دامین از بخش مرکزی شهرستان ایرانشهر است . و آن در 19هزارگزی شمال ایرانشهر و کنار شوسه ٔ ایرانشهر به خاش واقع است . سردسیر و کوهستانی است و دارای 60 سکنه . آب آن از رودخانه و
دامینلغتنامه دهخدادامین . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش مرکزی شهرستان ایرانشهر است از ناحیه ٔ مکران و بلوچستان . این دهستان در شمال ایرانشهر واقع و جاده ٔ شوسه ٔ ایرانشهر به خاش از مرکز آن میگذرد و حدود آن بشرح زیرست : از طرف شمال به بخش خاش . از طرف خاور بدهستان ابتر. از طرف جنوب
دامینلغتنامه دهخدادامین . [ ی َ ] (اِخ ) (دامین دووسته ژزف ) مبلغ مذهبی بلژیکی متولد به سال 1840 و متوفی به سال 1889 م .