انبیرهلغتنامه دهخداانبیره . [ اَم ْ رَ ] (اِ) خلاشه و خاشاکی را گویند که بعد از پوشش خانه بر بام اندازندتا بر بالای آن خاک و گل ریزند و بیندایند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). چوب ریزه و کاه و خاشاک که هنگام پوشش بر بام اندازند تا بر بالای او چون گل ریزند فرونریزد و در میا
انبیرهفرهنگ فارسی عمیدخلاشه و خاشاک و پوشال که در سقف خانه روی پرواز میریزند و بعد بالای آن را با گل و خاک و کاهگل میپوشانند.
انبیرهفرهنگ فارسی معین(اَ رَ یا رِ) (اِ.) خلاشه و خاشاکی که پس از پوشش خانه بر بام اندازند تا بر بالای آن خاک و گل ریزند و بیندایند.
حنبرةلغتنامه دهخداحنبرة. [ حَم ْ ب َ رَ ] (ع مص ) سخت شدن سرما. (اقرب الموارد).- حنبرةالبرد ؛ سختی سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
هنبرةلغتنامه دهخداهنبرة. [ هِم ْ ب ِ رَ ] (ع اِ) خر ماده . (منتهی الارب ). کره خر ماده . (اقرب الموارد). رجوع به هنبر شود.
انبرهلغتنامه دهخداانبره . [ اَم ْ ب ُ رَ / رِ ] (اِ) آلتی است که آهن گرم و طلا و مس تفته را بدان گیرند. (آنندراج ). انبر. (ناظم الاطباء). بهندی سنداسی گویند. (آنندراج ).
انبرهلغتنامه دهخداانبره . [ اَم ْ ب ُ رَ / رِ ] (ص ، اِ) هر چیز موی ریخته را گویند عموماً و شتر موی ریخته را خصوصاً. (برهان قاطع) (فرهنگ فارسی معین ). شتران باشند که موی ایشان افتاده بود. (صحاح الفرس ). اشتری که از بس بار کشیدن مویش ریخته باشد. (شرفنامه ٔ منیر
انبرهفرهنگ فارسی عمید۱. حیوان مویریخته.۲. شتری که پشمهایش ریخته شده.۳. اسب و شتر آبکش: ◻︎ بر کنار جوی بینم رستهٴ بادام و سیب / راست پنداری قطار اشترانند انبره (غواص: شاعران بیدیوان: ۳۲۶).