انتفاخلغتنامه دهخداانتفاخ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برآماسیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). باد گرفتن . آماهیده شدن . (مصادر زوزنی ). آماسیدن . بردمیده شدن . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). پربار شدن و آماسیدن . (غیاث اللغات ). باد آوردن . باد کردن . برآماسیدن . آماس ک
انتفاخدیکشنری عربی به فارسینفخ , اتساع و بزرگي عضوي در اثر گاز يا هوا , باد(درعضوي از بدن) , امفيزم , باد کردن , اماس کردن , متورم کردن , باد غرور داشتن , تورم , برجستگي , برجسته , شيک , زيبا عالي