انتکاثلغتنامه دهخداانتکاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگشتن از حاجت خود بسوی دیگر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). برگشتن از حاجت خود. (ازناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). انصراف از حاجتی بسوی حاجت دیگر، و عبارت اساس چنین است : و طلب فلان حاجةً ثم انتکث َ لاخری اذا انصرف عنها لحاجة اخری . (ازاقرب المو
انتکاثفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برگشتن از حاجت خود به سوی دیگر. 2 - شکافتن . 3 - شکستن عهد، پاره شدن ریسمان .
انتقاثلغتنامه دهخداانتقاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). اسراع . (از اقرب الموارد). || کندن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کندن چیزی را برای بیرون آوردن چیز مدفون در آن . (از اقرب الموارد). || برآور
انتقادلغتنامه دهخداانتقاد. [ اِ ت ِ ](ع مص ) سره کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سره گرفتن . (ناظم الاطباء). بیرون کردن درمهای ناسره از میان درمها. (از اقرب الموارد). بهین چیزی برگزیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || گرفتن درم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درمها را نقد گرفتن .(از ا
انتقاضلغتنامه دهخداانتقاض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باز کردن بنا و تاب رسن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). در هم گسسته شدن بناو باز شدن تابهای ریسمان . (از اقرب الموارد). ویران شدن بنا. (مصادر زوزنی ). تاب باز شدن رسن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || شکستن پیمان و جز آن . (منتهی
انتکاتلغتنامه دهخداانتکات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسر درافتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسر در افتادن کسی . (آنندراج ). بسر افتادن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). مطاوعه ٔ نَکَت َ کند: گویند نکته فانتکت ؛ یعنی او را بسر انداختم پس افتاد. (از اقرب الموارد).
منتکثلغتنامه دهخدامنتکث . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) لاغر و نزار. || ریسمان گسسته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) || پیمان و عهد شکسته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || آنکه از حاجت خود به سوی دیگر بر می گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به ان
پیمان گسستنلغتنامه دهخداپیمان گسستن .[ پ َ / پ ِ گ ُ س َس ْ ت َ ] (مص مرکب ) پیمان شکستن . قطعکردن رشته ٔ عهد. عهد گسستن . نقض عهد. خلف وعده . از سر پیمان رفتن . (مجموعه مترادفات ص 251) : شوخی که گسسته بو
پیمان شکستنلغتنامه دهخداپیمان شکستن . [ پ َ / پ ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نقض عهد کردن . نکث . خلف عهد کردن . انتکاث . افقار : بگشتند یکسر ز فرمان اوی بهم برشکستند پیمان اوی . فردوسی .شما را ز پیمان شکست
بازگشتنلغتنامه دهخدابازگشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) رجعت . (منتهی الارب ). مراجعت . برگشتن . (ناظم الاطباء). اِیاب . بازگردیدن . رجوع . عود. برگردیدن . معاودت نمودن . (آنندراج ). ارتجاع . تراجع. انتکاث . اعتکار. انسیاب . رَجع. رُجعی ̍. (منتهی الارب ). صُدور. حَور. مَعاد. (تاج المصادر بیهقی ). ا
شکستنلغتنامه دهخداشکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص ) چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن و ریزریز کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . قطعه قطعه کردن . پاره پاره کردن . کسر. اشکستن . بشکستن . تفتیت . وطس . هدّ. فض ّ. وقم . اسم مصدر از آن شکنش است که مرخم آن شکن مستعمل است . (یادداشت مؤلف ). اکتسار. (م