انداوهلغتنامه دهخداانداوه . [ اَ وَ / وِ ] (اِ) ماله ٔ استادان بنا باشد و آن افزاری است که بدان گل و گچ بر بام و دیوار مالند. (برهان قاطع) (آنندراج ). ماله ٔ بنایان که بدان اندود کنند و بام اندایند. اندا و انداوه بدل یکدیگرند. (انجمن آرا). ماله که بدان اندود کن
عندأوةلغتنامه دهخداعندأوة. [ ع ِ دَءْ وَ ] (ع اِمص ) دشواری و پیچیدگی .(منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). دشواری و سختی و پیچیدگی . (ناظم الاطباء). || فریب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خدیعت . (اقرب الموارد). || ستم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جفا و
انداچهلغتنامه دهخداانداچه . [ اَ چ َ / چ ِ ](اِ) بلغت زند و پازند فکر و اندیشه . (از برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
انداحلغتنامه دهخداانداح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَدح و نُدح . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). رجوع به ندح شود.
انداعلغتنامه دهخداانداع . [ اِ ] (ع مص ) پیروی خوی ناکسان کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پیروی کردن از اخلاق افراد پست . (از اقرب الموارد). و رجوع به ندع شود.
انداولغتنامه دهخداانداو. [ اَ ] (اِ) تره تیزک باشد و آن سبزیی است خوردنی و آن رااهل سیستان تره میره و عربان جرجیر خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از هفت قلزم ) (از انجمن آرا). تره تیزک باشد و آن را کیکیز بزای معجمه و مهمله نیز گویندو اهل سیستان تره میره خوانند و بعربی جرجیر خوانند.(فرهنگ سرور
مسیعةلغتنامه دهخدامسیعة. [ م ِ ی َ ع َ ] (ع اِ) انداوه و آن چوب یا آهنی است که بدان گل اندایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).مالج . (از اقرب الموارد). ماله . انداوه . (دهار). انداوه و ماله که بدان گل اندایند. (ناظم الاطباء) .
مسجةلغتنامه دهخدامسجة.[ م ِ س َج ْ ج َ ] (ع اِ) انداوه ، و آن چوبی باشد که بدان گِل اندایند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
اندایهلغتنامه دهخدااندایه . [ اَ ی َ / ی ِ ] (اِ) به معنی انداوه است که ماله ٔ استادان گل کار باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). دست افزاری باشد که بدان کاهگل بیندایند و آنرا ماله نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). انداوه . ماله . (ناظم الاطباء). ماله ٔ بنایی که با آن گ
اندابهلغتنامه دهخدااندابه . [ اَ ب َ / ب ِ ] (اِ) ماله ٔ گچ مالی . (ناظم الاطباء). ماله ٔ بناها. انداوه . (از شعوری ج 1 ورق 129 ب ) : بامچه اندودن کس را بدوغ خوا
مالهلغتنامه دهخداماله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) افزاری که بنایان بدان گل اندایند و گل ماله نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). افزاری که گلکاران بدان کاهگل و گچ و آهک بر دیوار مالند. (برهان ). افزاری است که بنایان بدان کاهگل مالند و به گچ دیوار خانه را سفید کنند. (آنندراج