اندروبلغتنامه دهخدااندروب . [ اَ دُ ] (اِ) نوعی از جوشش باشد که پوست بدن را سیاه و خشن گرداند و با خارش باشد و آن رابعربی قوبا گویند. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از هفت قلزم ). در هندی زاد گویند. (از شعوری ج 1 ورق 100).اندوب .
اندروبفرهنگ فارسی عمیدنوعی بیماری پوستی که در آن جوشهایی با خارش بسیار روی پوست بدن پیدا میشود؛ جرب؛ گری؛ گال.
اندرآبلغتنامه دهخدااندرآب . [ اَ دَ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان اردبیل با 543 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ آق امام چای و محصول آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
اندرآبلغتنامه دهخدااندرآب . [ اَ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سرولایت شهرستان نیشابور با 228 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
اندرآبلغتنامه دهخدااندرآب . [ اَ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان سراب . سکنه آن 1090 تن و آب آن از نهر و چاه . محصول آن غلات و بزرک . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
اندرآبلغتنامه دهخدااندرآب . [اَ دَ ] (اِخ ) نام رودی در آذربایجان . حمداﷲ مستوفی آرد: آب اندر آب از کوه سبلان برمیخیزد و چون بر شهرو ولایت اردبیل می گذرد آب اردبیل میخوانند و چون به اندرآب می رسد آب اندر آب می گویند و از پول (پل ) علی شاهی گذشته بآب اهر جمع شود و برود ارس میریزد طولش بیست و پنج
اندرابلغتنامه دهخدااندراب . [ اَ دَ ] (اِخ ) شهرکی است اندر میان کوههاست . جایی بسیارغله و کشت و برز و او را دو رود است و سیمهایی که از معدن پنجهیر و جاریانه افتد اینجا آن را درم زنند و پادشای او را شهر سلیر خوانند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 100). شهری است بین غ
اندوبلغتنامه دهخدااندوب . [ اَ ] (اِ) جوششی است با خارش که پوست بدن را سیاه کند و درشت گرداند آنرا بعربی قوبا گویند. (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (از آنندراج ). جوششی با خارش که بر پوست آدمی برآید و آن را سیاه و خشن کند و اندروب نیز گویند. (ناظم الاطباء) : ترا کی خوش بو
انروبلغتنامه دهخداانروب . [ اَ ] (اِ) جوششی است که بعربی قوبا خوانند و بعضی گویند جوششی است که آن را بفارسی گر و به تازی جرب خوانند. انزوب . (از برهان قاطع) (از هفت قلزم ). درد که پوست را از غایت خارش درشت و آواره گرداند و آن را بریون و پریون و کیوارون نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ).جرب و آنرا