اندهانلغتنامه دهخدااندهان . [ اَ دُ ] (اِ) ج ِ انده باشد چنانکه جانور را جانوران و مردم را مردمان گویند این جمع بخلاف قیاس است . چه بغیر از جانور را با الف و نون جمع نتوان کرد. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از هفت قلزم ). غمان . احزان . (یادداشت مؤلف ) : <b
اندهانفرهنگ فارسی عمید۱. = اندوه: ◻︎ به حج شدی و من از اندهان هجرانت / به گرد خانهٴ تو گشتهام چو حاج دوان (مسعودسعد: ۵۳۲).۲. (صفت) غمگین.
اندوهانلغتنامه دهخدااندوهان . [ اَ ] (اِ) جمع اندوه برخلاف قیاس . (آنندراج ) : السلام علیک یا مذهب الاحزان ؛ سلام بر تو ای برنده ٔ اندوهان . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 163).
اندهگین کردنلغتنامه دهخدااندهگین کردن . [ اَ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غمگین کردن . اکماد. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به اندوهگین کردن شود.
هندوانلغتنامه دهخداهندوان . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔشهرستان خوی . دارای 90 تن سکنه ، آب آن از رود قطور و محصول عمده اش غله ، حبوب ، کرچک ، کدو و کار دستی مردم جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فرجةلغتنامه دهخدافرجة. [ ف ُ / ف ِ / ف َ ج َ ] (ع اِمص ) رهایی از غم و اندوه . (منتهی الارب ). تفصی از هم و غم وخلاص از دشواری : هو لک فرجة؛ أی فرج . (اقرب الموارد). از تنگی و دشواری بیرون شدن . (غیاث ) :</s
اندیشگانلغتنامه دهخدااندیشگان . [ اَ ش َ / ش ِ ] (اِ) ج ِ اندیشه . || غمان . اندهان . (یادداشت مؤلف ) . افکار ناراحت کننده : ایا نشسته به اندیشگان حزین و نژندهمیشه اختر تو پست و همت تو بلند. آغاجی .در
احزانلغتنامه دهخدااحزان . [ اَ ] (ع اِ)ج ِ حُزن . غمان . هموم . اندهان . اندوهها : بحدیثی که شبی کرد همی پیش ملک عالمی را برهانید ز بند احزان . فرخی .بر جهان چند گونه نیرنگ است بر ملک چند نوع احزانست . مسعو
غمانلغتنامه دهخداغمان . [ غ َ ] (ص ) غمناک . (لطائف اللغات از غیاث اللغات و آنندراج ). مغموم و اندوهگین . (ناظم الاطباء). || (اِ) ج ِغم ، برخلاف قیاس ، نظیر: گناهان و سخنان و جز آن . غمها. اندهان . و در بعضی شواهدی که در زیر آورده میشود ظاهراً بمعنی غم است بحال افراد نه جمع :
منازعلغتنامه دهخدامنازع . [ م ُ زِ ] (ع ص ) باکسی در چیزی واکوشنده . (غیاث ) (آنندراج ). خصومت کننده . کشنده کسی را برای خصومت و خصم . مقابل و آنکه با دیگری ستیزه می کند. ستیهنده . جنگجوی . سرکش . معاند. حریف و رقیب و مخالف . (از ناظم الاطباء) : بویوسف یعقوب انصاری قاضی