انزروتلغتنامه دهخداانزروت . [ اَ زَ ] (اِ) بر وزن و معنی عنزروت است و آن صمغی باشد تلخ که بیشتر در مرهمها بکار برند و عنزروت معرب آن است و در مؤید الفضلاء با ذال نقطه دار و بای ابجد هم آمده است که انذروب باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). به اصفهانی کنجده و اکروهک و بشیرازی کدور وبعربی
انزروتفرهنگ فارسی عمیداز صمغهای سقزی به رنگ سرخ، زرد، یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچهها به دست میآید و در معالجۀ بیماریهای درد مفاصل، عرقالنسا، و کرم معده مفید است؛ کنجده؛ کنجیده؛ بارزد؛ بیرزد؛ بیرزه؛ بریزه؛ زنجرو.
انجروتلغتنامه دهخداانجروت . [ اَ ج َ ] (اِ) انزروت . (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی عنزروت و آن صمغی باشد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به انزروت شود.
عنزروتلغتنامه دهخداعنزروت . [ ع َ زَ ] (معرب ، اِ)معرب «انزروت » فارسی است ، که آن صمغی باشد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به انزروت شود.
انزروت/ صمغ آنگویش اصفهانی تکیه ای: --------- طاری: ----------- طامه ای: --------- طرقی: ----------- کشه ای: ----------- نطنزی: ---------
انجرادلغتنامه دهخداانجراد. [ اِ ج ِ ] (ع مص ) برهنه گردیدن . || دراز گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || انجرد فی السیر؛ ای مضی فیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گذشتن درسیر. (یادداشت مؤلف ). بگذشتن در رفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || کوت
انزروت/ صمغ آنگویش اصفهانی تکیه ای: --------- طاری: ----------- طامه ای: --------- طرقی: ----------- کشه ای: ----------- نطنزی: ---------
انجروتلغتنامه دهخداانجروت . [ اَ ج َ ] (اِ) انزروت . (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی عنزروت و آن صمغی باشد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به انزروت شود.
انزروت/ صمغ آنگویش اصفهانی تکیه ای: --------- طاری: ----------- طامه ای: --------- طرقی: ----------- کشه ای: ----------- نطنزی: ---------